نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 115
«عبداللَّه بن ابىربيعه» او را از اين كار بازداشت؛
ولى وى نپذيرفت. روز بعد، نزد نجاشى رفت و گفت:
«پادشاها! اينان درباره «عيسى بن مريم» پندارى بس بزرگ
(و نادرست) دارند. آنان را بخواه و از آنچه درباره عيسى مىگويند بپرس.»
نجاشى براى دوّمين بار مسلمانان را احضار كرد. مسلمانان
كه احساس كرده بودند اين بار ممكن است درباره شخص «عيسى بن مريم» از آنان سؤال شود،
سخت نگران دشند. چه آنكه مىديدند ديدگاه اسلام درباره «عيسى» با ديدگاه مسيحيّت كاملًا
متضاد است. از اين رو، با يكديگر به مشورت پرداخته و اين سؤال مطرح شد كه اگر درباره
عيسى بن مريم پرسيد شد چه پاسخى بدان بدهيم؟
همه بر اين اتّفاق كردند كه اين بار هم حقيقت را بدون
پروا بگويند و از پيامد آن نهراسند.
هنگامى كه مسلمانان در دربار حضور يافتند، نجاشى رو به
آنان كرد و گفت:
«درباره عيسى بن مريم چه مىگوييد؟»
جعفر بن ابيطالب: «همان را مىگوييم كه پيامبر ما از سوى
خدا آورده است. عيسى، بنده خدا و فرستاده او و روح و كلمه اوست كه خداوند او را به
مريم، دوشيره پاكدامن القا كرده است.» [1]
نجاشى، چوبى از زمين برداشت و گفت:
«سوگند به خدا، عيسى بن مريم از آنچه گفتى به اندازه
اين چوب هم بالاتر نيست.»
وزيران و درباريان از اين سخن نجاشى ناراحت شدند. نجاشى
به آنان رو كرد و گفت:
(عقيده من همين است) هر چند شما را خوش نيايد. سپس رو
به مسلمانان كرد و
[1] . اين سخنان از آيه 171 سورۀ نساء گرفته شده
است كه مىفرمايد: «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ
أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ.»
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 115