responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 195

مى‌كنى؟ گفت:

«مى‌ترسم رسول خدا (ص) مرا ببينيد و كوچكم بشمارد و به شهر باز گرداند؛ در صورتى كه من دوست دارم همراه سپاه بيايم شايد خداوند شهادت را نصيبم گرداند.»

كسب اطّلاعات‌

رسول خدا (ص) پيش از حركت به سوى «بدر» دو تن از سپاهيان به نامهاى «طَلْحَةِ بن عُبَيْدُاللَّه» و «سَعيدِ بْنِ زَيْد» را براى كسب اطلاع از وضعيّت كاروان قريش فرستاد، ولى پيش از آنكه نيروهاى اطّلاعاتى بازگرداند پيامبر حركت كرد؛ چون بيم آن مى‌رفت كه در صورت تأخير، كاروان قريش از منطقه دور شود. [1]

پيامبر (ص) بيرق «عُقاب» را به دست على عليه‌السّلام داد. پرچم مهاجران در دست «مُصْعبِ بن عُمَيْر» و پرچم انصار در دست «سَعْدِ بْنِ مُعاذ» بود. [2]

رسول خدا (ص) دستور داد زنگها را از گردن شتران بردارند. [3] آنگاه سپاهيان به مقصد «ذَفرِان» به راه افتادند. پيامبر (ص) دست به دعا برداشت و گفت:

«خداوندا! اينان پياده‌اند، سواره‌شان كن. برهنه‌اند، بپوشانشان، گرسنه‌اند، سيرشان كن.

عيالمندند، از فضل خود توانگرشان كن.» [4]


[1] . الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 11-12

[2] . السيرة النبويّه، ابن كثير، ج 2، ص 388 و السيرة الحلبيّة، ج 2، ص 147-148

[3] . السيرة النبويّة، ابن كثير، ج 2، ص 389

[4] . المغازى، ج 1، ص 26

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 195
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست