نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 211
داده بود حق يافتم.»
عدّهاى از صحابه گفتند: «اى رسول خدا! آيا با مردگان
سخن مىگويى؟»
فرمود: «شما نسبت به آنچه كه گفتم از آنان شنواتر نيستيد؛
ليكن آنان نمىتوانند پاسخ بدهند.» [1]
2- رسول خدا (ص) «عَبْدُ اللَّه بْنِ رَواحَه» و «زَيْدِبْنِ
حارِثَه» را با مژده پيروزى به «مدينه» فرستاد، آنان با سرعت خود را به «مدينه» رساندند.
«عَبْدُاللَّه» در قسمت بالاى شهر و «زَيْد» در قسمت پايين از كوچهها و خيابانها مىگذشتند
و فرياد مىزدند:
«اى گروه انصار! سلامتى (و پيروزى) رسول خدا (ص) و كشته
و اسير شدن مشركان بر شما بشارت باد! فرزندان ربيعه و حجّاج كشته شدند، «ابوجهل»، «زَمَعَةِ
بْنِ اسْوِد» و «اميَّة بْنِ خَلَف» به قتل رسيدند و «سُهَيْلِ بْنِ عمرو» و «ذُوالْأَنياب»
به همراه گروه زيادى به اسارت سپاه اسلام در آمدند ... و رسول خدا (ص) اءِنْ شاءَ اللَّهُ
فردا همراه اسَرا وارد «مدينه» خواهد شد.» [2]
انتشار اين خبر، موجى از شادى و سرور در ميان مسلمانان
ايجاد كرد و آنان با خوشحالى، خود را براى استقبال رزمندگان آماده مىكردند. ولى منافقان
با ناباورى با آن برخورد كردند.
عدّهاى از آنان، پيكهاى بشارت را به فرار از جبهه متّهم
كردند. [3] برخى ديگر شايعه پراكنى كردند كه رسول خدا (ص) و تمامى همراهان او كشته
شدهاند. [4]
يكى از آنان به «ابوُلُبابَه» گفت:
«يارانتان آنچنان دچار پراكندگى شدهاند كه اجتماع آنان
ممكن نيست.