نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 239
نيروهاى تحت فرماندهى اش به آنجا حمله برد و با چند تيرانداز
باقى مانده درگير شد. «عِكْرِمَةِ بْنِ ابى جَهْل» با نيروهايش خالد را پشتيبانى كرد،
تيراندازانى كه تنگه را رها نكرده بودند مردانه مقاومت كردند تا تيرهايشان تمام شد،
آنگاه با نيزه و سپس شمشير، جنگيدند تا همگى به شهادت رسيدند.
خالِدْ، در حالى پشت سر سپاه اسلام قرار گرفت كه آنان
با خيالى آسوده به جمع آورى غنائم مشغول بودند. او نقطه استراتژيكى مهمى را فتح كرده
بود و با فرياد و نعره، ارتش شكست خورده قريش را به همكارى دعوت مىكرد، در اين هنگام
زنى بازمانده از رميدگان، پرچم سرنگون شده كفر را برافراشت. به فاصله كوتاهى نيروهاى
قريش بازگشتند و ارتش شكست خورده قريش تجديد سازمان يافت.
سپاه اسلام به واسطه هرج و مرج و بى نظمى حاكم بر آن،
در اندك مدتى از رو به رو و پشت سر در محاصره قرار گرفت و مجدداً نبرد ميان دو سپاه
آغاز شد.
مسلمانان دست و پاى خود را گم كرده بودند بگونهاى كه
هم بدست دشمن كشته مىشدند و هم ناشناخته همديگر را مىزدند.
در هياهوى نبرد نابرابرى كه دوباره آغاز شد، ابْنِ قَمئه
بر افسر رشيد اسلام «مُصْعَبِ بْنِ عُمَيْر» كه از پيامبر (ص) دفاع مىكرد حمله برد
و او در راه پيمانش با خدا به خون پاك خويش غلطيد.
مُصْعب براى اينكه شناخته نشود به هنگام نبرد چهره خويش
را پوشانده بود. ابْنِ قَمِئه تصور كرد كه پيامبر (ص) را كشته است. از اينرو فرياد
زد: «اى مردم! محمّد كشته شد.» از اين خبر، سران قريش به قدرى خوشحال شدند كه با هم
فرياد مىزدند: «محمّد كشته شد! محمّد كشته شد!» [1]
انتشار اين خبر بى اساس، باعث جرأت دشمن گرديد و لشكر
قريش، سيل آسا به حركت در آمدند و زنان مشركين جسد پاك مُصْعَبْ و جسد افرادى از شهدا
را مثله