نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 254
شيون، شهر مدينه را فرا گرفته است و مردم سرگرم عزادارى
و گريستن بر شهيدان خويشند. رسول خدا (ص) فرمود: «ولى حمزه كسى را ندارد كه بر او بگريد!»
زنان مدينه به خانه رسول خدا (ص) آمدند و از مغرب تا پاسى از شب را به نوحه و عزادارى
گذراندند.
سيماى شهيدان
تنها يك سجده آنهم سجده خون در محراب عشق.
مردى از انصار به نام «عِمْرِ وبْنِ ثابِت» معروف به «اصَيْرِم»
بعد از هجرت، هر گاه اسلام بر او عرضه مىشد از قبول آن سرباز مىزد؛ ليكن چون رسول
خدا (ص) به سوى احد بيرون رفت، نور ايمان در دلش تابيد آنگاه شمشير خود را برداشت و
شتابان به صف اسلام پيوست و مردانه جنگيد و بر اثر زخمهاى زياد از پاى در آمد.
وقتى مسلمانان كشتههاى خود را در ميدان نبرد جستجو مىكردند
او را ديدند كه هنوز زنده است. از او پرسيدند: «براى حمايت قبيله ات جنگيدى يا مسلمان
شدهاى؟» گفت: «مسلمان شدم و قدم به ميدان جهاد نهادم و اينك به خون خويش غلطيدهام.»
طولى نكشيد كه به شهادت رسيد. هنگامى كه ماجرايش را براى رسول خدا (ص) نقل كردند، فرمود:
«او بهشتى است.» [1] آرى او قبل از اين كه نمازى بخواند و براى خدا سجدهاى كند به
بهشت راه يافت. او تنها يك سجده كرد آنهم سجده خون در محراب عشق.
شهادت ثروتمندى دانشمند
مُخَيْريق از احبار و دانشمندان يهود و مردى ثروتمند بود،
درختان خرما و اموال بسيارى داشت. چون روز احد فرا رسيد، خطاب به يهوديان گفت: «به
خدا قسم، شما