نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 255
خوب مىدانيد كه يارى محمد (ص) بر شما واجب است.» يهوديان
عذر آوردند كه امروز شنبه است. [1] وى گفت: «شما ديگر شنبهاى نداريد.» آنگاه لباس
رزم پوشيد و سلاح خود را برداشت و آماده حركت به سوى احد شد. قبل از حركت به خويشاوندانش
گفت: «اگر من امروز كشته شدم، دارايى ام در اختيار محمد (ص) است تا هر طور كه صلاح
مىداند به مصرف برساند.» سپس با شتاب به سوى احد رهسپار گرديد و در صف مجاهدان راه
خدا جاى گرفت. جهاد كرد تا شهيد شد. رسول خدا (ص) طبق وصيتش اموال او را تحويل گرفت.
به نوشته «ابْنِ اسْحاق» بيشتر اوقاف و امور خيريه رسول خدا در مدينه از مال او بود.
[2]
شهادت پير عارف
«خَيْثَمَة» پيرمرد عارفى بود كه فرزندش در نبرد بدر
به شهادت رسيد. قبل از حركت سپاه اسلام بسوى احد، به رسول خدا (ص) گفت: «ديشب در عالم
رؤيا فرزند عزيزم را ديدم كه در باغهاى بهشت قدم مىزد و زير درختان بهشت و كنار جويبارانش
مىگشت.» پسرم به من گفت: «پدر جان! به ما بپيوند كه وعده خدا را راست يافتم.» اكنون
اى رسول خدا! سخت مشتاقم كه در كنار فرزندم باشم. اى پيامبر خدا! محاسنم سپيد گشته
و استخوانهايم فرسوده شده است. تقاضا دارم دعا فرمائى خداوند شهادت را نصيبم فرمايد.
پيامبر (ص) گفت: «خدايا اين مرد را آرزويش برسان.» و او در نبرد احد به شهادت رسيد.
حجلهاى ديگر ز خون بر پا شده
حَنْظَله، جوانى 25 ساله و فرزند ابُوعامِر قاسق، يكى
از آتش فروزان نبرد احد بود.
هنگامى كه از رسول خدا (ص) براى جهاد اعلام بسيج عمومى
شد.