پس از ماجراى بَنى نَضير، روزى رسول خدا (ص) به «يامينِ
بْنِ عُمَيْر» يهودى كه مسلمان شده بود فرمود: آيا نديدى پسر عمويت درباره من چه تصميمى
داشت و مىخواست مرا از بين ببرد؟ «يامين» به مردى پولى داد و او را واداشت تا برود
و «عَمْرِوبن جِحاش» (همان يهودى كه قصد داشت سنگى بر سر رسول خدا (ص) رها كند) را
بقتل برساند. او رفت و آن يهودى پست را بسزايش رسانيد. [2]
غزوه بدر مَوْعِد
اول ذى القعده، سال چهارم ه. ق، [3] مطابق اول ارديبهشت
سال پنجم ه. ش.
در پايان جنگ احد، ابوسفيان كه سرمست پيروزى بود مسلمانان
را تهديد كرد كه سال آينده در «بدر» با آنان روبه رو خواهد شد. يكسال گذشته بود و مسلمانان
طى نبردهاى مختلف پيروزيهاى جديدى كسب كرده بودند و ابوسفيان كه مىهراسيد مبادا براستى
نبردى پيش آيد و شكستى نصيبش گردد، براى رفتن به بدر بهانه مىتراشيد و مىخواست مسلمانان
را منصرف سازد. او براى رسيدن به اين هدف، دست به يك مانور سياسى زد و شخصى به نام
«نُعَيْم» را مأمور ساخت تا به مدينه رود و شايعاتى بپراكند تا روحيه سپاهيان اسلام
تضعيف شود. پيك ابوسفيان با ورود به مدينه، جنگ روانى خود را آغاز كرد و منافقينِ فرصت
طلب، در نشر و پخش شايعه او را يارى كردند و خبر
[1] . مغازى واقدى، ج 1، ص 363-380، سيره ابن هشام، ج
3، ص 199، طبقات ابن سعد، ج 2، ص 57. تاريخ طبرى، ج 2، ص 551-555 و تاريخ دمشق، ج
1، ص 41