نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 300
رسول خدا «ابوذر غِفارى» را در مدينه جانشين خود ساخت
و به همراه هزار رزمنده، روز دوشنبه، دوم شعبان به سوى دشمن حركت كرد و بر سر چاه مُرَيْسيع،
[1] اردو زد. در اين غزوه تعدادى از منافقين كه در هيچ نبردى با رسول خدا (ص) همراهى
نمىكردند به طمع بدست آوردن غنائم با سپاه اسلام همراه شدند.
در مُرَيسيع، صفهاى دو سپاه آراسته شد و پس از ساعتى
تيراندازى با حمله سپاه اسلام، بَنى مُصْطَلِق شكست خوردند، بگونهاى كه حتى يك نفر
از دشمن نتوانست فرار كند. ده نفر از آنان كشته و بقيه به اسارت درآمدند. در طى اين
عمليات، يك تن از مسلمانان نيز به شهادت رسيد.
غنائم اين نبرد دو هزار شتر و پنجهزار گوسفند و 200 خانوار
نيز به اسارت در آمدند. [2]
حادثه!
در پايان نبرد و هنگام بازگشت، حادثه كوچكى رخ داد كه
اگر رسول خدا با مهارت خاصى بر آن مسلط نشده بود خطر تازهاى براى اسلام پيش مىآمد.
بر سر آب، غلام عُمَرِبْنِ خَطّاب «جَهْجاهِ غِفارى» از
مهاجرين و «سِنانِ جُهَنّى» از انصار با هم در افتادند. سِنانْ به كمك خواهى فرياد
زد: اى انصار! و جَهْجاه ب كمك خواهى فرياد زد: اى مهاجرين! نزديك بود غوغاى بزرگى
برپا شود. «عَبْدُاللَّه بْنِ ابَى» بزرگ منافقان، فرصت را غنيمت شمرد و به اطرافيان
خود گفت:
«به خدا قسم! كار ما و اين جلابيب، [3] حكايت اين مثل
است كه: سگ خود را فربه كن تا تو را بخورد. اما به خدا قسم! به مدينه كه برگرديم، ما
كه عزيزان مدينهايم،
[1] . مُرَيْسيع تافُرعْ كه در هشت منزلى مدينه قرار داشت
حدود يك روز مسافت راه فاصله داشت
[3] . جلابيب جمع جِلْباب، پارچه و پيراهن گشاد است. اين
تعبير را مشركان نسبت به كسانى كه اسلام مىآوردند بكارمىگرفتند (ر. ك. سيره ابن هشام،
ج 3، ص 303)
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 300