زَيْدِبْنِ ارْقَم كه سخنان «عَبْدُاللَّه بْنِ ابَى»
را شنيد، نزد رسول خدا (ص) رفت و سخنان توطئهآميز و منافقانه او را براى رسول خدا
(ص) نقل كرد. رسول خدا (ص) پس از اطمينان از صحت گزارش زيد از طريق وحى گوش او را كشيد
و فرمود: «اين گوش كسى است كه با گوش خويش به خدا وفا كرد.»
عَبْدُاللَّه بْنِ ابَى با خبر يافتن از گزارش زَيْد،
نزد رسول خدا (ص) رفت و به دروغ قسم خورد كه چنان سخنى نگفته است و چون در ميان قبيله
خود از بزرگان و محترمين به شمار مىرفت، مردان انصار، به حضور پيامبر (ص) رسيدند و
در حمايت از فرزند ابىّ گفتند: شايد زيد توهّم چنين سخنى را كرده و يا گوشهايش اشتباره
شنيده است. تا آنكه با نزول سوره منافقون، اين نوجوان پاكدل آرامش يافت و عَبْدُاللَّه
بْنِ ابَى رسوا شد. [2]
عُمَرِبْنِ خَطّاب پس از شنيدن ماجرا از پيامبر (ص) خواست
عَبْداللَّه ابْنِ ابَى كشته شود. اما رسول خدا (ص) فرمود: «در اين صورت دشمنان مىگويند
محمّد يارانش را مىكشد. مصلحت اين است كه زودتر حركت كنيم تا انديشههاى باطل از خاطرهها
رخت بربندد.»
سپاه اسلام پس از صدور فرمان حركت، يك شبانه روز بى درنگ
راه پيمود تا كه آفتاب بالاى سرشان رسيد. آنگاه فرمان توقف داده شد. رزمندگان اسلام
از شدت خستگى بر روى خاك افتادند و به خوابى عميق فرو رفتند و با آن آرامش و خوشى كه
پس از يك خستگى طولانى و فوق العاده به روح و اعصاب دست مىدهد كدورت از قلبها زدوده
شد و آتش كينهها خود به خود خاموش گرديد. [3][4]
[4] . در مديريت و روانشناسى از اين اصل بخوبى مىتوان
استفاده كرد. براى جلوگيرى از تشتت، اختلاف و كينه توزى بين نيروهاى يك واحد، به جاى
فرصت دادن براى شعله ورتر شدن آتش اختلاف، بايد آنقدر آنان را به كار شديد مشغول كرد
كه نه فرصتى براى درگيرى بيابند و نه از موضوع انحرافى چيزى در ذهنشان باقى بماند
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 301