نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 335
من اطمينان دارم كه مرا به جهنم خواهند برد ولى از كجا
بدانم كه نجاتم دهند؟ [1]
رسول خدا (ص) با مسلمانان، مجاهدان را تا دروازه شهر مشايعت
كردند و گفتند:
«دَفَعَ اللَّه عَنْكُمْ وَ
رَدَّكُمْ سالِمينَ غانِمينَ.» يعنى: خدا مدافع شما باشد و با سلامت و غنيمت
شما را باز گرداند. ولى عَبْدُاللَّه بْنِ رَواحَه در پاسخ آنان اين شعر را خواند:
من از خداوند رحمان مغفرت مىطلبم و از او ضربت شمشيرى
خواهانم كه به حياتم خاتمه دهد. [2]
هنگام خداحافظى، عَبْدُاللَّه بْنِ رَواحَه از پيامبر
(ص) درخواستِ نصيحتى كرد تا آن را به كار بندد. حضرت فرمود: «به سرزمينى مىرسى كه
عبادت پروردگار در آن كم شده است، پس بسيار سجده كن.»
عَبْدُاللَّه عرض كرد: «بيشتر بفرماييد.» رسول خدا (ص)
فرمود:
«خدا را ياد كن كه ياد خدا در راه رسيدن به مطلوب، ياور
توست.» [3] رسول خدا (ص) به فرماندهان سپاه دستور داد: «بنام خدا و در راه او جنگ كنيد
و با هر كس كه به خدا كافر باشد بستيزيد. فريبكارى ننماييد. كودكان را مكشيد و چون
با مشركان رو به رو گشتيد، آنان را به يكى از سه چيز دعوت كنيد و هر كدام را پذيرفتيد،
دست از آنان برداريد: نخست به اسلام دعوت ننماييد. اگر پذيرفتيد، با آنها نبرد نكنيد.
دوم، از آنان بخواهيد كه از سرزمين خود بروند و هجرت كنند
اگر پذيرفتيد، برايشان همان حقوقى منظور مىشود كه براى ديگران. سوم، اگر از پذيرفتن
اين دو مطلب خوددارى كردند، به پرداخت جزيه دعوت نماييد و اگر از تمام اين پيشنهادها
سرپيچى كردند، از خداوند يارى بخواهيد و با آنان نبرد كنيد.» [4]
[1] . سيره ابن هشام، ج 4، ص 15 و تاريخ طبرى، ج 3، ص
37
[2] . لكِنَّى أَسْأَلُ الَّرحْمنَ مَغْفِرَةً وَ ضَرْبَةً
ذاتَ فرغٍ تَقْذِفُ الزَّبَدا (سيره ابن هشام، ج 4، ص 15)