نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 338
عهده دار فرماندهى شد. خالِد، كه جنگ را بى ثمر ديد، تا
فرا رسيدن شَب به زدو خوردهاى پراكنده پرداخت و شب كه دو سپاه آرام گرفتند، گروه بسيارى
از سپاهيانش را به عقب لشگرگاه فرستاد تا صبح با هياهوى بسيار به سپاه بپيوندند. صبح،
روميان يقين كردند كه نيروى امدادىِ عظيمى از مدينه رسيده است. چون قدرت شمشير و روحيه
شهادتطلبى مسلمانان را ديده بودند، در جنگ ترديد كردند و به حمله نپرداختند و در انتظار
حمله مسلمانان ماندند و آنگاه كه ديدند خالِدْ قصد حمله ندارد، عملًا جنگ متاركه شد.
خالِدْ در يك عقب نشينى، مسلمانان را از چنگ دويست هزار جنگجوى دشمن به سلامت نجات
داد.
نتيجه اين جنگ، آگاهى مسلمانان از تاكتيكهاى رزمى روميان
در نبردها و ايجاد رعب و وحشت از نيروهاى شهادت طلب اسلام در دل سپاه مغرورِ روم بود.
سپاه به مدينه برگشت. مردم سخت برآشفته و خشمگين بودند
و سپاه گرفته و خاموش. مردم پيش دويدند و خاك بر مىداشتند و با خشم بر چهره سپاهيان
مىپاشيدند و فرياد مىزدند: «اى فراريان! از راه خدا فرار مىكنيد؟» سپاهيان به خانههاى
خود رفتند و از ترس ملامت، تا مدتى خانه نشين شدند و حتى به نماز جماعت نيامدند و پيامبر
فرمود: «آنها فراريان نيستند و ان شاءاللَّه حمله كنندگان خواهند بود.» [1]
رسول خدا (ص) در سوگ جَعْفَرِ بْنِ ابيطالِب
رسول خدا (ص) از آنچه براى مسلمانان پيش آمد و بخصوص از
مرگ جَعْفَر سخت اندوهگين شد. و در شهادت جَعْفَر، بشدت گريست و براى تسلّى خانواده
جَعْفَر، به منزل او رفت و در آنجا فرمود: «فرزندانم، عَوْن، مُحَمَّد و عَبْدُاللَّه
كجا هستند؟»