responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 343

او را پاسخى نداد و در جوابش سكوت كرد. براى وساطت به هر يك از بزرگان رجوع كرد.

جواب ردّ شنيد. به راهنمائى عليه عليه السلام به در مسجد آمد و بطور يكجانبه تمديد صلحنامه را اعلام كرد و آنگاه خشمگينانه و مأيوس بدون اينكه نتيجه‌اى بگيرد، به مكّه بازگشت. [1]

ستمديدگان «خُزاعة» براى اينكه نداى مظلوميت خود را به گوش پيامبر (ص) برسانند، رئيس قبيله خود «عَمْرِ وبْنِ سالِم» را به خدمت رسول خدا فرستادند. او وارد مدينه شد و يكسره به مسجد رفت و در ميان مردم ايستاد و اشعار جانسوزى را كه حاكى از مظلوميت و استغاثه قبله خُزاعه داشت سوگند داد و از او دادخواهى كرد. او در ضمن اشعارش گفت:

«اى رسول خدا! مشركان نيمه شب در حالى كه ما در كنار آب «وَتيِر» [2] بوديم و عده‌اى از ما در حال ركوع و سجود بودند، بر ما حمله بردند و در حالى كه ما مسلمان بوديم، ما را قتل عام كردند.» [3]

اشعار جانگداز «عَمْرو»، قلب پر مهر رسول خدا (ص) را به درد آورد. لذا به او فرمود:

«اى عَمْرو! شما را يارى خواهيم كرد.» [4]

آماده باش سپاه‌

رسول خدا (ص)، بدون اينكه مقصد را اعلام كند، به سپاهيان اسلام آماده باش داد.


[1] . سيره ابن هشام، ج 4، ص 38-39

[2] . وتير در 16 كيلومترى جنوب غربى مكه قرار داشت

[3] . قبيله خُزاعه پيش از اسلام هم همپيمان بَنى هاشِم بودند. زيرا عبدالمطلب با آنان پيمان بسته بود. عَمرو بن سالم كه براى طلب نصرت آمده بود، پيمان قديمى را مستمسك قرار داد و گفت: يا رَبّ اءِنّى ناشِدٌ مُحَمَّداً حِلْفَ اَبينا وَ اَبيهِ الاَْتْلَدا (اى القديم) اِنَّ قُرَيْشَا اَخْلَفُوِكَ الْمَوْعِدا وَ قَتَلُونا رُكَّعاً و سُجَّداً...

(سيره ابن هشام، ج 4، ص 36)

[4] . همان مدرك، ص 37

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 343
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست