نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 380
استراحت پرداختند، رسول خدا (ص) فرمود: «بايد از آب فلان
چاه نخوريد و با آن خمير نكنيد. اگر با آن خمير كردهايد، آن را نخوريد و به چارپايان
بدهيد.»
همچنين فرمود: «امشب هيچ كس از اردوگاه خارج نشود.» در
آن شب كسى از لشكر بيرون نرفت مگر ده نفر كه برايشان حوادث ناگوارى پيش آمد.
بامدادان، سپاه اسلام براى طلب آب، نزد رسول خدا (ص) شتافتند.
حضرت دعا فرمود و باران رحمت باريد. بركهها پر آب شد و سپاهيان از آب باران مشكها
را پر كردند. منافقى گفت: «گذر ابرى بود كه تصادفاً باريد.» [1]
در يكى ديگر از منازل، شتر رسول خدا گم شد و عدّهاى به
دنبال يافتن آن رفتند.
يكى از منافقان گفت: «او چگونه پيامبرى است كه نمىداند
شترش كجاست در حالى كه از آسمانها خبر مىدهد؟!» سخن او را به پيامبر گزارش دادند
آن حضرت فرمود: «من از غيب اطلاعى ندارم مگر آنچه را خداوند به من آگاهى دهد.»
آنگاه جبرئيل نازل شد و آن حضرت را از جاى شترش با خبر
ساخت. رسول خدا (ص) فرمود: «شتر من در فلان وادى است و مهارش به فلان درخت گير كرده
است.
در بين راه، شتر «ابُوذَر» از رفتن باز ماند. او هر چه
تلاش كرد تا خود را به قافله برساند، ميّسر نشد. از شتر پياده شد. بار خويش را به دوش
گرفت و پياده به راه افتاد آفتاب به شدت بر سر ابوذر مىتابيد. از تشنگى بى طاقت شده
بود. خودش را از ياد برده بود و هدفى جز رسيدن به سپاه رسول خدا (ص) نداشت. با جگرى
سوزان، پياده، پستى و بلنديها را پشت سر گذاشت تا از دور چشمش به سپاه مسلمين افتاد
و بر سرعت خويش افزود. از آنسو يكى از سپاهيان چشمش به سياهى افتاد كه از دور مىآمد.
به
[1] . سيره ابن هشام، ج 4، ص 164-166 و امتاع الاسماع،
ج 1، ص 456
[2] . سيره ابن هشام، ج 4، ص 166 و امتاع الاسماع، ج
1، ص 456
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 380