نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 381
رسول خدا عرض كرد: «مردى به طرف ما مىآيد. رسول خدا
(ص) فرمود: خوب است اباذر باشد. سياهى نزديكتر شد. مرد فرياد زد: ابوذر است. به خدا
خودش است.» رسول خدا (ص) فرمود: «خدا ابوذر را رحمت كند. تنها راه مىرود. تنها مىميرد
و تنها بر انگيخته مىشود.» [1]
سپاه اسلام در تَبُوك
سپاه اسلام به راه خود ادامه داد تا به تَبُوك رسيد. ولى
جمعيت رُوميان را در برابر خويش نديد. زيرا رُوميان، چون از كثرت نيروى اسلام آگاه
شدند و از روحيه بالا و شجاعت سپاهيان اسلام اطلاع داشتند، [2] جانب سلامت را گرفتند
و به شمال عقب نشينى كردند. [3]
در تَبُوك، سپاهيان اسلام اردو زدند. رسول خدا (ص) بر
ايشان سخنرانى كرد. [4] مسلمانان، بيست روز [5] در تبوك ماندند. رسول خدا (ص) در آنجا
گروههائى را براى بستن پيمان با قبايل دست نشانده، به نقاط مختلف مرزى گسيل داشت. بدين
ترتيب، با انعقاد پيمانهايى با عشاير مرزنشين، امنيت مرزهاى جزيرة العرب تأمين گرديد.
دستگيرى پادشاه دُومَةُ الْجَنْدَل
رسول خدا (ص) «خالِدِ بْنِ وَليد» را در رأس دستهاى متشكل
از 420 سوار به
اين پيشگوئى رسول خدا به وقوع پيوست. زيرا سالها بعد،
وقتى عثمان ابوذر را به رِبذه تبعيد كرد او در آنجا به خاطر فقر و رنج در تنهائى و
غربت جان سپرد. «عبدالله بن مسعود» كه خود اين سخن را از پيامبر شنيده بود بر جنازهاش
گذشت و با دوستانش در دفن او شركت جست. آنگاه عبدالله بن مسعود اين سخن رسول خدا را
به خاطر آورد و گريست (سيره ابن هشام، ج 4، ص 167.)
[2] . روميان روحيه والاى سپاه اسلام را در نبرد موته
ديده و با دريافت گزارشها مبنى بر فتوحات سپاه اسلام دريافتهبودند كه توان روياروئى
با مسلمانان را ندارند