نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 390
زائران خانه خدا قرائت كند. به روايت شيخ مفيد، ابوبكر
آيات را تسليم على عليه السلام كرد و به مدينه بازگشت. [1] و به پيشگاه پيامبر (ص)
شرفياب شد و گفت: «آيا درباره من وحى نازل شده»؟ رسول خدا (ص) با آرامى به او فرمود:
«جبرئيل آمد و پيام الهى را رسانيد كه براى اين كار فردى جز من يا مردى از خاندانم
صلاحيت ندارد.» [2]
على عليه السلام در مراسم حجّ، در جمع مردم بپا خاست و
آنچه را رسول خدا (ص) فرموده بود، اعلام كرد: «اى مردم! هيچ كافرى وارد بهشت نمىشود
و پس از امسال، مشركى نبايد حج گزارد. و برهنهاى نبايد پيرامون كعبه طواف كند، و هر
كس او را با رسول خدا قرارداد و پيمانى است، تا پايان مدت قرارداد به قوت خود باقى
است، و ديگران هم از امروز تا مدت چهار ماه مهلت دارند كه هر گروهى به مأمن و سرزمين
خود باز گردند. وقتى كه چهار ماه سپرى شد، براى هيچ مشركى، عهد و پيمانى نخواهد بود،
مگر همانان كه با خدا و رسولش تا مدتى عهد و پيمان بستهاند.» پس از آن سال مشركى حج
بجاى نياورد و برهنهاى پيرامون كعبه طواف نكرد. [3]
مباهله
رسول خدا (ص) به دنبال مكاتبه با سران جهان، نامهاى خطاب
به اسْقُف «نَجْران» (شهرى در 910 كيلومترى جنوب شرقى مكه) نوشت و مسيحيان آن ديار
را به اسلام دعوت نمود.
در اين نامه، اعلام شده بود كه اگر اسلام را نمىپذيريد
يا جزيه بپردازيد تا تحت
[1] . از آنجا كه اهل سنت بازگشت ابوبكر را اهانتى به
وى دانستهاند، اين نقل در كتب آنان شايع است كه ابوبكر بهامارت خود باقى ماند و به
مكه رفت اما على عليه السلام آيات برائت را بر مشركان خواند. رجوع شود به تفسير ابن
كثير، ج 2، ص 333، مسند، ج 2، ص 332، مجمع الزوائد، ج 7، ص 29، الدُّر المنثور، ج
3، ص 209. ولى نسائى و طبرى مىنويسند و ابوبكر با پريشانى به مدينه بازگشت (ر. ك.
خصايص، ص 20 و تفسير طبرى، ج 10، ص 46)