نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 397
«خداوند شاداب دارد روى بندهاى را كه گفتار مرا بشنود
و آن را فرا گيرد و نگهدارى كند. سپس به كسى كه آن را نشنيده است، برساند. چه بسا حامل
فقهى كه خود فقيه نيست و چه بسا رساننده فقه، بكسى كه از خود او داناتر است. سه چيز
است كه دل مرد مسلمان به آنها خيانت نمىورزد: خالص كردن عمل براى خدا، خيرخواهى و
يكرنگى نسبت به پيشوايان حق، و جدانشدن از جماعت مؤمنان چه دعاى ايشان همه را فرا مىگيرد.»
آنگاه فرمود: «اى مردم! شايد شما ديگر مرا نبينيد. آيا
مىدانيد اين چه شهرى و اين چه ماهى و اين چه روزى است؟»
گفتند: «آرى، اين شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است.»
فرمود: خدا حرمت خونها و مالهاى شما را مانند حرمت اين شهر و اين ماه و اين روز قرار
داده است. آيا ابلاغ كردم؟
گفتند: آرى. فرمود: خدايا گواه باش.
آنگاه فرمود: از خدا بترسيد و كم نفروشيد. در زمين تبهكارى
نكنيد. و هر كس نزد او سپردهاى باشد، آن را برساند. مردم در برابر اسلام برابرند زيرا
همه فرزندان آدم و حوايند. عربى را بر عجمى و عجمى را بر عربى، جز به پرهيزكارى و ترس
از خدا، برترى نيست. آيا ابلاغ كردم؟ گفتند: آرى. فرمود: خدايا گواه باش.
آنگاه فرمود: «نَسَبْهاى خود را نزد من نياوريد. بلكه
عملهاى خود را پيش من آوريد.
مردم را چنين و شما را نيز چنين گويم. آيا ابلاغ كردم؟»
گفتند: آرى. فرمود: خدايا گواه باش. آنگاه فرمود: هر خونى كه در جاهليت بوده است، زير
پاى من است و نخستين خونى كه آن را فرو مىنهم، خون «آدَمِ بْنِ رَبيعَةَ بْنِ حارِث»
[1] (از بستگان رسول خدا كه طفلى شيرخوار بود و بَنى سَعْدِ بْنِ بَكر او را كشتند)
است. آيا ابلاغ كردم؟! گفتند: آرى.
فرمود: خدايا شاهد باش. آنگاه فرمود:
[1] . در كتاب مغازى، الياسِ بْنِ رَبيعَةَ بْنِ حارِثْ
آمده است
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 397