نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 400
چون پيامبر از جُحْفَه به كنار بِرْكه خُم رسيد، فرشته
وحى اين پيام را از جانب خداوند آورد كه: «اى پيامبر! آنچه از طرف خداوند بر تو نازل
شده است، به مردم برسان.
و اگر ابلاغ نكنى، رسالت او را تكميل نكردهاى. خداوند
تو را از مردم حفظ مىكند.» [1]
بدينگونه از جانب خداوند به پيامبر امر شد كه على عليه
السّلام را بصورت آشكار به مردم معرفى كند و آنچه را كه در مورد ولايت و وجوب اطاعتش
تكليف مسلمانان هست، به آنان ابلاغ كند. كاروان حُجّاج به «جُحْفَه» [2] رسيد. پيامبر
(ص) دستور داد تا همه كسانى را كه پيشتر رفتهاند، باز گردند و بقيّه متوقف شوند. همه
مسلمانان گرد آمدند. جمعيت آنان بالغ بر صدو بيست هزار نفر بود. در آن روز بسيار گرم،
افراد از شدت گرما پارهاى از عباى خويش را زير پا پهن مىكردند و دامنش را به عنوان
سايبان بر سر مىگرفتند. نماز بر پا شد. پيامبر (ص) پس از نماز، در ميان نمازگزاران
بر فراز جايگاهى كه از جهاز شتران برپا كردهبودند، ايستاد وبراى مردمسخنرانىكرد.
سخنان رسول خدا (ص) چنيناست:
«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او يارى مىطلبيم و به او
ايمان داريم و بر او توكل مىكنيم و از اعمال ناشايست به او پناه مىبريم. خدائى كه
جز او هادى و راهنمائى نيست. هر كسى را كه او هدايت كرد، گمراه كنندهاى براى او نخواهد
بود. گواهى مىدهم كه جز او معبودى نيست و محمّد بنده و پيامبر اوست.
هان اى مردم! نزديك است كه من دعوت حق را لَبَّيْك گويم
و از ميان شما بروم. من مسؤولم و شما نيز مسؤوليد. درباره من چه مىگوييد؟»
جمعيت فرياد زدند:
«شهادت مىدهيم كه رسالتت را ابلاغ كردى و نصيحت كردى
و كوشيدى.
[2] . جُحْفَه بيابانى است در راه مكه به مدينه، كه بِرْكِه
خُم در آن واقع است. در اينجا كاروآنهااز هم جدا مىشده و هركدام راه ديار خويش را
پيش مىگرفتهاند
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 400