نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 89
ملّتها در برابر شما رام خواهند گشت و شما در پرتو اين
دو كلمه وارد بهشت مىشويد و از دوزخ نجات مىيابيد. اين دو كلمه عبارت است از «لا
الهَ الَّا اللَّهُ» و گواهى بر پيامبرى من. [1]
پس كدام يك از شما مرا در اين راه كمك مىدهد تا برادر،
وصىّ و جانشين من در ميان شما باشد؟»
كسى از حاضران پاسخ نداد، امّا من كه از همه خردسالتر
و كم جثّهتر بودم گفتم:
اى پيامبر خدا! من تو را در اين امر يارى مىدهم. [2]
پيامبر (ص) فرمود: بنشين! سپس گفتار خود را تكرار كرد؛
ولى مردم همچنان خاموش ماندند و من گفتار نخستين خود را باز گفتم. بار ديگر فرمود:
بنشين.
رسول خدا (ص) براى بار سوّم سخن خود را تكرار كرد. اين
بار نيز كسى چيزى نگفت؛ تنها من برخاستم و اعلام آمادگى كردم. [3]
پيامبر (ص) دست بر گردن من نهاد و فرمود: هان! اين برادر،
وصىّ و جانشين من است؛ پس از وى بشنويد و فرمانش را گردن نهيد.
جمعيّت- با شنيدن اين سخنان- بپا خاستند و در حالى كه
مىخنديدند به ابوطالب گفتند: «محمّد به تو دستور مىدهد كه از پسرت بشنوى و از او
فرمان برى.» [4]
«ابولهب» كه از سخنان برادرزاده خود سخت به خشم آمده
بود فرياد برآورد:
«پيش از آنكه ديگران جلوى محمّد را بگيرند، جلوى او را
بگيريد؛ زيرا در آن روز اگر به يارى او برخيزيد كشته خواهيد شد و اگر او را رها كنيد