نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 98
رسول خدا (ص) در بازار «عُكاظ» مردم را به خداى يگانه
مىخواند؛ ولى «ابولهب» به دنبال او راه مىافتاد و مىگفت: مردم! برادرزاده من دروغگو
است، از او دورى جوييد. [1]
طارق محاربى مىگويد:
«پيامبر اسلام (ص) را ديدم كه در بازار «ذى مَجاز» مىفرمود:
مردم! بگوئيد «لا الهَ الَّا اللَّهُ» تا رستگار
شويد. و ابولهب در پى او حركت مىكرد و در حالى كه سنگ بر ساق و پشت پاى آن حضرت مىزد،
مىگفت: از او اطاعت نكنيد زيرا او دروغگو است.» [2]
همسر او نيز بوتههاى خار و هيزمهاى خاردار را بر سر راه
پيامبر (ص) مىريخت تا هنگامى كه آن حضرت براى نماز از خانه خارج مىشود پاهايش آسيب
ببيند. [3]
كودكان و بردگان نادان به تحريك بزرگان و اربابان خود
در كوچهها به دنبال رسول خدا (ص) راه مىافتادند و آن حضرت را به باد تمسخر و استهزا
مىگرفتند.
آنان كار را به جايى رساندند كه روزى در حالى كه پيامبر
(ص) در حال سجده بود شكنبه و سرگين شتر روى دوش آن حضرت ريختند.
رسول خدا (ص) نزد «ابوطالب» رفت و آنچه پيش آمده بود به
وى بازگفت.
«ابوطالب» در حالى كه شمشيرى به كمر بسته بود و خدمتكارش
او را همراهى مىكرد، بر سر آنان رفت و شمشير از نيام كشيد و گفت: سوگند به خدا، هر
كدام از شما دم زند او را با اين شمشير مىزنم. آنگاه به غلامش دستور داد تا شكنبه
و سرگينها را بر روى يكايك آنان بمالد. [4]