نام کتاب : تاریخ تحلیلی پیشوایان نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 165
دوران بنىاميّه،
و ده ساله نخست دوران بنىعباس و دوران پس از مرگ هارون كه در هر يك، حكومت مسلّط وقت
به نحوى تهديد مىشد، تهديدى جدّى دستگاه خلافت را نمىلرزاند و خليفه را از جريان
عميق و مستمر دعوت اهل بيت عليهم السلام غافل نمىساخت.
ويژگى ديگر، پراكندگى
و اختلافى بود كه در ميان نيروهاى خودى بر سر مسأله امامت پديد آمده بود. تعبير نصر
بن قابوس يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام در اين باره چنين است:
«فَلَمَّا تُوُفِّىَ
ابُو عَبْدِاللَّهِ عليه السلام ذَهَبَ النَّاسُ يَميناً وَ شِمالًا» [1]
هنگامى كه امام صادق
عليه السلام درگذشت مردم به راست و چپ رفتند.
منشأ اين پراكندگى
دو چيز بود؛ يكى حاكميّت جوّ اختناق و حكومت پليسى عباسيان. حاكمان عباسى پس از گذر
از مرحله دستيابى به قدرت و تحكيم پايههاى آن، سياست اختناق و ارعاب در پيش گرفتند
و مخالفان خود را زير شديدترين فشارهاى سياسى و اقتصادى قرار دادند. اين سياست از اواخر
دوران امامت امام صادق عليه السلام آغاز شد و در زمان امامت موسى بن جعفر عليه السلام
در حكومت هارون به اوج خود رسيد.
شرايط سياسى روزهاى
آخر امامت پيشواى ششم چنان ناگوار و نگران كننده بود كه آن حضرت نتوانست با صراحت،
جانشين خود را معرفى كند؛ از اين رو، در وصيّت نامه خود پنج نفر را وصىّ و جانشين خويش
قرار داد و نام فرزندش موسى بن جعفر عليه السلام را پس از نام سه تن ديگر و در كنار
نام منصور، خليفه عباسى، محمد بن سليمان، حاكم مدينه و عبداللّه بن جعفر و حميده، مادر
خود آورد [2] تا جان جانشين واقعى خود را از خطر تعرض دشمن مصون بدارد.
اختلاف و سرگردانى
بعضى شيعيان نسبت به مسأله امامت پس از شهادت امام صادق عليه السلام ناشى از حاكميّت
همين جوّ خفقان سياسى بود. هشام بن سالم مىگويد: من و مؤمن طاق در مدينه بوديم كه
ديديم گروهى بر در خانه عبداللّه بن جعفر گرد آمدهاند. ما مسائلى از عبداللّه درباره
زكات پرسيديم ولى او نادرست جواب داد. مأيوس از نزد او بيرون آمديم و در كوچههاى مدينه
گريان و متحيّر كه به كجا و به چه كسى روى بياوريم.