حضرت مهدى (عج) وقتى
ديد جعفر با بازماندگان پدرش درباره ميراث منازعه مىكند، ناگهان در جمع آنان حاضر
شد و خطاب به جعفر فرمود: «اى جعفر! چرا متعرض حقوق من مىشوى!» سپس از نظرها پنهان
گشت. جعفر مات و مبهوت شد و هر چه در اطراف جستجو كرد، اثرى از آن حضرت نيافت. [2]
4- در جريان جلوگيرى
جعفر از دفن مادر امام عسكرى عليه السلام در كنار همسر و فرزندش: «حديث» وصيّت كرد
كه او را در كنار همسرش امام هادى و فرزندش امام عسكرى عليه السلام دفن كنند؛ ولى جعفر
مانع شد و گفت: خانه از آن من است.
حضرت مهدى (عج) بار
ديگر در برابر او ظاهر شد و فرمود: «اى جعفر! آيا اين خانه از تو است؟! و فورى از نظر
پنهان شد. [3]
موضعگيريهاى بموقع
و حساب شده امام عليه السلام در برابر انحرافهاى جعفر، موجب شد كه وى با همه تلاشهاى
مذبوحانهاش نه تنها نتواند به خواسته خود دست يابد؛ بلكه روز به روز نزد دوست و دشمن
از موقعيتش كاسته شود و نزد همگان منفور و مطرود گردد. بهعنوان نمونه جعفر پس از ناكامى
و نااميدى از شيعيان، براى به رسميّت شناختن امامت خود ناچار به دولتمردان عباسى متوسل
شد. ابتدا نزد عبيدالله بن خاقان، وزير معتمد رفت و گفت: «منزلت و مرتبت پدر و برادرم
را براى من قرار بده، در مقابل، من هر سال بيست هزار دينار طلا به تو مىپردازم.» عبيداللّه
او را از خود راند و به وى تا زمانى كه زنده بود اجازه ملاقات نداد. [4]
جعفر نزد خليفه رفت
و همان خواسته را تكرار كرد. معتمد نيز بدان پاسخ رد داد و گفت:
مقام و منزلت برادرت
از سوى ما اعطا نشده بود؛ بلكه از سوى خدا بود و تلاش ما در جهت از بين بردن اين مقام
بود. ولى خداوند از آن ابا كرد و هر روز بر عظمت و