امام حسن عليه السلام
مسؤوليّت زمامدارى را در شرايطى نامساعد، جوّى مضطرب و فضايى مسموم برعهده گرفت. وى
براى سامان دادن امور كشور و رويارويى با دشمنان بويژه باند «قاسطين» بيش از هر جا
مىبايد روى كوفه حساب باز مىكرد؛ در حالى كه آسمان كوفه به دنبال جنگهاى جمل، صفّين
و نهروان كه هر سه در نزديكى آن و با شركت گسترده نيروهاى كوفى- در جبهه امام على عليه
السلام- رخ داده بود، همچنان گرفته، غمبار و تاريك و فضايش آغشته به وسوسهها و نگرانيها
بود.
بازماندگان كشتههاى
جنگهاى ياد شده كه عمدةً در كوفه مىزيستند، در انتظار فرصتى بودند كه انتقام كشتگان
خود را بگيرند. عامّه مردم، حتى بسيارى از آنان كه دست بيعت به فرزند پيامبر صلى الله
عليه و آله داده بودند، به مكتبى بودن مبارزه و اهداف عالى آن ايمان استوارى نداشتند
و شايد بدين اميد در آغاز به آن حضرت روى آوردند كه بتوانند از اين طريق، راهى به تأمين
خواستههاى نفسانى خود بيابند. جناحهاى مخالف نيز شايد با همين هدف به امام عليه السلام
نزديك شدند و چون در عمل با ناكامى مواجه گشتند، چهره خود را علنى كرده يكى پس از ديگرى
امام عليه السلام را تنها گذاشتند؛ درست همان موضعى كه پيش از اين با پدرش اتّخاذ كرده
بودند.
مورخان و تحليلگران،
مردم كوفه و اجتماع كنندگان گرد امام حسن عليه السلام را از نظر فكرى، اعتقادى و سياسى
به چند گروه تقسيم كردهاند:
- امويان: كه از
وابستگان و هواداران عثمان و معاويه بودند. اينان در خفا با شام سر و سرّ داشتند و
معاويه را تشويق مىكردند كه به كوفه يورش برد و آنان قول هر نوع همكارى را به وى داده
بودند.
- خوارج: اينان،
هم با معاويه دشمنى داشند، هم با امير مؤمنان عليه السلام؛ و به حكومت