responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ تحلیلی پیشوایان نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 75

بعضى از ياران امام كه براى توديع به محضرش شرفياب شده بودند، پيشنهاد ماندن در كوفه را كردند. امام در پاسخ فرمود: راهى براى ماندن نيست. روز ديگر همراه برادر و خانواده‌اش كوفه را ترك كرد. چون به «ديرهند» رسيد نگاهى غمگنانه به كوفه كرد و اين شعر را خواند:

وَ لا عَنْ قِلىً فارَقْتُ دارَ مَعاشِرى‌ هُمُ الْمانِعُونَ حَوْزَتى‌ وَ ذِمارى‌ [1]

از روى نفرت و بى‌مهرى ديار هم صحبتان را ترك نگفتم. آنان بودند كه از حريم من و خانواده‌ام دفاع كردند.

امام عليه السلام در هنگام وداع كوفه به جاى سخن گفتن از بى‌وفايى‌ها و خيانت‌هاى اين شهر و مردم آن، شعرى را سرود كه بيانگر امتنان از وفادارى وفاداران آن شهر است. و بدين ترتيب پيشواى دوم شيعيان با دلى افسرده و چهره‌اى غمبار، در حالى كه در ميان امت احساس غربت و تنهايى مى‌كرد پس از چند سال دورى از مدينه رهسپار اين شهر شد.

امام عليه السلام هنوز به مدينه نرسيده بود كه فرستاده معاويه رسيد و از امام خواست به كوفه بازگردد و شورش خوارج را كه عليه معاويه سربرآورده بودند فرونشاند. امام نپذيرفت و در پاسخ به درخواست معاويه نوشت:

«لَوْ آثَرْتُ انْ اقاتِلَ احَداً مِنْ اهْلِ الْقِبْلَةِ لَبَدَأْتُ بِقِتالِكَ. فَانّى‌ تَرَكْتُكَ لِصَلاحِ الْامَّةِ وَ حِقْنِ دِمائِها» [2]

اگر روزى بخواهم با كسى از اهل قبله بجنگم از تو آغاز خواهم كرد، ولى براى صلاح مسلمانان و حفظ جانشان از تو دست برداشتم.

كاروان امام عليه السلام به مدينه رسيد و با استقبال گرم اهالى اين شهر مواجه شد.

در مدينه‌

سبط اكبر پيامبر صلى الله عليه و آله پس از استقرار در مدينه هر چند از همجوارى جد بزرگوارش بهره‌مند بود و از اين جهت احساس آرامش مى‌كرد؛ ليكن حكومت ستمگر اموى‌


[1] شرح نهج البلاغه، ابن ابِی الحدِید، ج 16، ص 16.

[2] کامل، ابن اثِیر، ج 3، ص 409.

نام کتاب : تاریخ تحلیلی پیشوایان نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 75
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست