نام کتاب : تاریخ تحلیلی پیشوایان نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 97
از اين سخن امام
عليه السلام بر مىآيد كه آن حضرت در هيچ شرايطى حاضر نبود بيعت كند هر چند آواره و
يا كشته شود. امام عليه السلام در مذاكراتش با محمد بن حنفيّه فرمود:
سوگند به خدا اگر
در دنيا هيچ پناهگاه و جايگاهى هم نداشته باشم باز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.
وظيفه امام عليه
السلام در اين مرحله از قيام فقط امتناع بود، البته اين وظيفه با خروج از كشور يا پنهان
شدن و يا رفتن به نقاط دور دست مرزى قابل انجام بود. زيرا جز امتناع هيچ رسالت مثبتى
از قبيل گسترش دامنه دعوت و قيام را بر دوش امام نمىگذارد. امّا از آنجا كه اين عامل،
تمام علّت نبود بلكه عوامل ديگرى هم در قيام آن حضرت نقش داشت، امام عليه السلام پيشنهاد
امثال ابن عباس و محمد بن حنفيّه- مبنى بر رفتن به نقاط دور دست- را نپذيرفت و مسيرى
را كه خود طراحى كرده بود برگزيد تا بتواند به همه اهدافش برسد.
مقاومت سر سختانه
امام حسين عليه السلام در برابر خواست يزيد در اين مرحله بدين جهت بود كه آنچه يزيد
از امام حسين عليه السلام مىخواست بيعت به عنوان خلافت بود، چيزى كه هيچ يك از امامان
حاضر به انجام آن نشدند و اصولا با استناد به همان منطقى كه امام حسين فرمود، ناشدنى
است و آنچه امام حسن عليه السلام و قبل از وى امير مؤمنان عليه السلام انجام دادند
غير از آن چيزى است كه از امام حسين عليه السلام خواسته شد.
امام حسن عليه السلام
هيچگاه با معاويه به عنوان خليفه بيعت نكرد، بلكه حكومت و اداره سياسى جامعه را كه
يكى از شؤون خليفه پيامبر است با شرايطى به معاويه واگذار كرد.
سخن آن بزرگوار در
مسجد جامع كوفه در حضور معاويه و سپاهيان كوفه و شام مؤيد اين مطلب است:
معاويه پنداشته كه
من خود را شايسته خلافت ندانسته و او را برازنده اين مقام دانستهام. در حالى كه دروغ
ميگويد. ما در كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله سزاوارترين مردم براى خلافت
هستيم. [2]