نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 77
آشكار كه مخفى كردنى نيست مبتلا فرمايد».
راوى مىگويد: پس از آن «ام الفضل» به مرض «ناسور» مبتلا
شد. اين بيمارى زخمى بود كه هر بار پس از بهبودى موقّت، مجدّداً عود مىكرد. او هر
چه داشت براى درمان زخم صرف كرد بطورى كه مدتى بيش نگذشت كه در نهايت تنگدستى به كمك
مردم نيازمند شد. او مرتب نزد پزشكان مختلف مىرفت. ولى از هيچ درمانى نتيجه نگرفت
تا آن كه به آن بيمارى هلاك شد. [1]
جعفر، برادر «ام الفضل» نيز كه در اين توطئه نقش داشت
به انتقام و عذاب الهى گرفتار شد. وى روزى كه شراب فراوان نوشيده بود ديوانهوار در
چاهى افتاد و جنازهاش را از آن چاه بيرون آوردند. معتصم نيز كه عامل اصلى بود حكومتش
دوام نيافت و به درك واصل شد. [2]
* «حسين بن داود قمى» مىگويد: خدمت امام جواد (ع) رسيدم.
در آن هنگام همسرم حامله بود. به آن حضرت عرض كردم، قربانت گردم از خدا بخواه فرزند
پسرى به من عنايت فرمايد. حضرت چند لحظه سر را به زير انداخت و سكوت كرد آنگاه سر را
بالا آورد و سه مرتبه فرمود: «خداوند فرزند پسرى به تو عنايت خواهد كرد.»
سپس به مكه رفتم. در آنجا دوستان خبر آوردند كه خداوند
به من پسرى داده است. [3]
* «محمد بن سنان» مىگويد: خدمت امام هادى (ع) رسيدم.
حضرت فرمود براى آل فرج اتفاقى افتاده است؟
گفتم: عمر مرده است.
فرمود: «الحمد للَّه». و آن را تكرار كرد من شمردم. آن
حضرت 24 مرتبه شكر بجا آورد. عرض كردم مولاى من اگر مىدانستم اين خبر شما را خوشحال
مىكند زودتر با پاى برهنه نزد شما مىآمدم.
فرمود: اى «محمد» آيا نمىدانى او به پدرم «محمد بن على»
(ع) چه گفت؟