نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 46
بودند.
نه بدين جهت كه آنان امام حسن (ع) را بر حقّ و معاويه را بر باطل مىدانستند؛ بلكه
چون معاويه را قدرتمندتر از امام (ع) دانسته و مبارزه با او را مشكلتر مىديدند،
سعى مىكردند با پيوستن به جبهه امام حسن (ع) و تقويت آن، توان بيشترى براى
رويارويى با معاويه پيدا كنند، سپس به مبارزه با امام حسن (ع) بپردازند. از نظر
آنان در عدم شايستگى براى خلافت، امام حسن (ع) و معاويه يكسان بودند، همانگونه كه
پيش از آن، اميرمؤمنان (ع) و معاويه را يكسان مىپنداشتند و در صدد كشتن هر دو
برآمدند.
بنابراين،
بيعت آنان با امام مجتبى (ع) و اصرار بر جنگ با معاويه نه از روى اعتقاد بر
حقانيّت راه آن حضرت، بلكه تاكتيك و سياست بود.
ج- شكّاكها
اينان
جمعى از فرومايگان كوفه بودند كه نه انگيزهانجام كار نيكى را داشتند و نه توانايى
انجام شرّى؛ روى همين جهت، وجودشان پيوسته مايه فتنه و فساد و بازيچه اخلالگران و
فتنهجويان بود.
آنان در
خط مشى سياسى تحت تأثير تبليغات خوارج قرار گرفته، پيوسته در حال ترديد و دودلى
بسر مىبردند و شايد روى همين جهت به آنان «شكّاك» گفته مىشد. [1]
د- فرزندان بردگان و موالى
اين گروه
كه- به گفته طبرى- بيست هزار مرد مسلّح كوفى را تشكيل مىدادند، داراى نژادى مخلوط
و اولاد بردگان و موالى بودند و شايد بيشتر آنان اولاد كنيزكان پارسىاى بودند كه
در سالهاى دوازده تا هفدهم هجرى در «عين التّمر» و «جلولاء» اسير شده بودند.
آنان در
سالهاى 41 و 61 يعنى در دو بحران مربوط به امام حسن و امام حسين (ع) مردمى صاحب
سلاح و جنگجو به شمار مىرفتند.
اين گروه
پايبند به هيچ اصلى نبودند و در برابر پول به هر جنايتى تن در مىدادند. از اين
رو، بيشتر، پيروان و اطرافيان مردم صاحب قدرت بوده و شمشير برندهاى در دست
جبّاران به شمار مىرفتند. [2]