نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 54
معاويه،
لشگرى به جنگ «عبيداللّه» فرستاد؛ ولى كارى از پيش نبرده مجبور به عقب نشينى شدند.
معاويه كه در نبرد «صفيّن» ضرب شست نيروهاى عراق را چشيده بود، پس از اين
زورآزمايى ابتدايى، درصدد تكرار تجربه «صفيّن» و اعمال نيرنگ برآمد. اما اين بار
در قالبى ديگر. چون شب شد پيكى نزد «عبيداللّه» فرستاد كه «حسن بن على» به من
پيشنهاد صلح داده و امر خلافت را به من واگذار كرده است. تو نيز اگر تحت فرمان من
درآيى، فرمانروا خواهى بود و يك ميليون درهم به تو خواهم داد كه نيمى از آن را هم
اكنون مىپردازم و نيم ديگر را پس از ورود به كوفه.
«عُبَيْدُاللّه»
فريفته هدايا و وعدههاى معاويه شد و شبانه به وى پيوست. [1]
با فرار
«عبيداللّه»، «قيس بن سعد» فرماندهى را بر عهده گرفت و ضمن تقبيح عمل خائنانه
«عبيداللّه» سپاهيان را به پايدارى و جهاد با دشمن توصيه كرد. [2]
سپس
گزارش جامعى از فرود آمدن دو سپاه در ناحيه «مسكن» و برخورد آنان و خيانت
«عبيداللّه» نوشت و براى امام (ع) فرستاد. [3]
پاسخ به دو پرسش
الف- چرا
امام حسن (ع) ميدان را براى عناصر نامطلوب بازگذارد و نسبت به تصفيه سپاه از وجود
آنان اقدامى نكرد؟
در پاسخ،
توجه به چند نكته ضرورى است:
1- امام
حسن (ع) دچار مشكلاتى بود كه با توجّه به آنها نمىتوانست اقدام به تصفيه كند،
همانگونه كه اميرمؤمنان (ع) دچار چنين وضعى بود.
رسول
اكرم (ص) نيز در بعضى مراحل نهضت، چنين وضعى داشت. به عنوان نمونه:
نيروهاى
اسلام در جريان نبرد «حنين» از ده هزار نيروى مدنى و دو هزار تازه مسلمان مكّى
تشكيل شده بود. بسيارى از مكّيان- كه به ظاهر اسلام آورده بودند- به انگيزه
[1] ِیعقوبِی در تارِیخ خود ج 2 ص 214
نوشته: عبِیدالله با هشت هزار نفر از نِیروهاِیش به معاوِیه پِیوستند.
[2] ر.ک.
شرح نهج البلاغه ابن ابِی الحدِید، ج 16، ص 42.