نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 55
دستيابى
به غنيمت، پيامبر (ص) را همراهى كردند و چون آثار شكست را در سپاه اسلام ديدند، آن
حضرت را تنها گذارده فرار كردند.
وجه
مشترك اين نيروها اين بود كه همگى مدّعى اسلام بوده توانايى حمل سلاح را داشتند و
همين دو ويژگى، مجوّز ورود آنان در سپاه و مانع تصفيهشان از ميان سپاهيان بود. از
اين رو، رسول خدا (ص)، امير مؤمنان و امام حسن (ع) چارهاى جز پذيرش آنان نداشتند.
2- اگر
امام حسن (ع) براى تصفيه سپاه خود به روش معمول همه حاكمان؛ يعنى اعدام، تبعيد،
شكنجه و آزار عناصر مخالف، دست مىزد، چه بسا موجب افزايش تشنج و تشتّت در ميان
سپاهيان مىگشت و چنين وانمود مىشد كه آن حضرت قصد دارد به دست خود شعله عصيان و
شورش را در ميان نيروهاى خود بر افروزد و زمينه يك جنگ داخلى را فراهم آورد. و اين
كار در آن موقعيّت، نهايت آرزوى معاويه بود.
3- علاوه
براين، امام حسن (ع) در دوران كوتاه زمامدارىاش كه با مشكلات فراوانى همراه بود،
چندان فرصت نيافت كه به اصلاح اين گروههاى گوناگون بپردازد. [1]
ب- با
وجود چهرههاى برجسته و لايقى مانند «قيس بن سعد» و «سعيدبن قيس» در ميان سپاه،
چرا امام حسن (ع) «عبيداللّه بن عباس» را به فرماندهى سپاه برگزيد؟
در پاسخ، به چند جهت مىتوان اشاره كرد:
1-
«عبيداللّه» پيش از آنكه چنين خيانتى از او سربزند، مردى توانا، با كفايت و
انديشمند بود و شايستگى احراز چنين مسؤوليتى را داشت. و به خاطر داشتن همين
ويژگيها از سوى امير مؤمنان (ع) به حكومت «يمن» منصوب شده بود.
2- وى،
سينهاى پر غيظ و دلى پر كينه از معاويه داشت؛ زيرا در دوران زمامدارىاش در «يمن»
دو تن از فرزندانش به دست فرمانده خونريز معاويه «بُسْر بن ارطاة» به قتل رسيده
بودند.
3- در
فرمان امام حسن (ع) به «عبيداللّه» نسبت به مشورت وى با «قيس بن سعد» و