responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 62

آنان براى آنكه بتوانند شورش خود را در افكار عمومى توجيه كنند به امام نسبت كفر داده و گفتند:

«سوگند به خدا، اين مرد كافر شده است».

سپس به خيمه آن حضرت ريخته هر چه درخيمه بود به غارت بردند؛ چنان‌كه سجّاده امام (ع) را نيز از زير پايش كشيدند.

نامردى از آنان، گستاخى و جسارت را به جايى رسانيدكه رداى امام مجتبى (ع) را از روى دوشش ربود.

امام (ع) ناچار با محافظت گروهى از يارانش «ساباط» [1] را به عزم «مداين» ترك كرد.

يكى از خوارج از تاريكى ساباط استفاده كرد وپس از جسارت به آن حضرت كه:

اى حسن! مشرك شدى، آنچنانكه پيش از اين پدرت مشرك شد.

باشمشير ضربتى بر ران امام (ع) زد، به‌گونه‌اى كه به استخوان رسيد. اطرافيان، امام (ع) را بر تختى گذارده به «مداين» برده و بسترى كردند. [2]

درچنين شرايطى كه نيروهاى دو جبهه عليه امام حسن (ع) بسيج شده بودند و آن حضرت، خود راتنها مى‌ديد چاره‌اى جز پذيرش صلح نديد، از اين رو، پيشنهاد معاويه را به طور مشروط پذيرفت.

پاسخ به سه پرسش‌

الف- چرا امام حسن همچون برادرش امام حسين (ع) تن به شهادت نداد؟

پاسخ: اگر امام حسن (ع) درآن روز جان خود و بنى هاشم و يارانش را به خطر مى‌افكند و آنان را با قواى نيرومند و مجهّز معاويه روبه‌رو مى‌ساخت و همچون برادرش امام حسين (ع) تن به شهادت مى‌داد، بدون شك جنگ با نابودى تمامى افراد اين جبهه‌


[1] ساباط به دالان در از سقف دار گفته مِی شود.

[2] الارشاد، ص 190

نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 62
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست