responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 74

و در پاسخ يكى از خوارج كه با كمال بى ادبى به ايشان گفت: «سلام بر تو اى خوار كننده مؤمنان»، فرمود:

واى بر تو، اى خارجى! با من به خشونت سخن مگوى. آنچه ما را به قبول صلح وادار كرد، رفتار ناهنجار شما بود كه پدرم را كشتيد و به من خنجر زديد و اردوگاهم را غارت كرديد. شما وقتى كه به جنگ صفين مى‌رفتيد، دينتان پيشاپيش دنيايتان بود و امروز دنياتان پيشاپيش دين شماست. [1]

باز گشت به مدينه‌

امام حسن (ع) پس ازاين سخنرانى چند روزى در كوفه ماند امّا چهره‌اى گرفته و دلى پردرد داشت؛ زيرا از يكسو با زخم زبانها وشماتتهاى مردم نادان و ظاهر بين كوفه مواجه بود واز سوى ديگر، با آزارها و ناسزاگوييهاى معاويه و عمّال او. اين حالت براى آن حضرت بسيار رنج آور بود؛ از اين رو تصميم به هجرت و باز گشت به مدينه گرفت واصحاب وياران خود را در جريان آن قرار داد. «مسيّب بن نَجَبَه فزارىّ» و «ظبيان بن عُماره تَيْمىّ» براى توديع نزد او آمدند. امام (ع) در اين ديدار فرمود:

«سپاس خداى را كه بركار خود مسلّط است. اگر همه آفريده‌ها گرد آيند تاجلو آنچه را كه بايد بشود بگيرند نخواهند توانست». [2]

«مسيّب» و «ظبيان» پيشنهاد ماندن در كوفه را كردند. امام (ع) فرمود:

راهى براى ماندن ندارم. [3]

وچون روز ديگر شد از كوفه خارج شد. هنگامى كه به «دير هند» رسيد، نگاهى به كوفه افكند و شعر ذيل را خواند:

وَلا عَنْ قِلىً فارَقْتُ دارَ مَعاشِرى هُمُ الْمانِعُونَ حَوْزَتى وَ ذِمادى [4]


[1]. تذكرة الخواص ابن جوزِی، ص 181.

[2] شرح ابن ابي الحديد، ج 16، ص 16.

[3] همان.

[4] همان.

نام کتاب : تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 74
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست