نام کتاب : زندگانی امام حسین نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 19
اين گونه
تعبيرها- آنهم از كسى كه در دوران زندگىاش با گزافه گويى و سخنان دور از حقيقت و
مدح بىجا مبارزه مىكرد و گفتار و كردارش براى ديگران حجّت است- بيانگر رمز و
پيوند ناگسستنىِ معنوى و يگانگى فكرى ميان رسول خدا (ص) و امام حسين (ع) مىباشد.
امام حسين (ع) در كنار پدر
هفت سال
از عمر امام (ع) گذشته بود كه جدّش رسول خدا (ص) به ملكوت اعلا شتافت. از آن پس،
دوره جديدى از زندگانى آن حضرت آغاز گشت. اين دوره سى ساله از نظر شرايط سياسى به
دوبخش تقسيم مىشود:
1- دوران
25 ساله سكوت پدر.
2- دوران
حكومت ظاهرى اميرمؤمنان (ع).
الف- دوران 25 ساله سكوت
اين دوره
از زندگى امام حسين (ع) با حزن و اندوه فراوان همراه بود؛ زيرا آن حضرت شاهد بود
كه چگونه عدّهاى براى دستيابى به خلافت، پيش از آنكه مراسم كفن و دفن جدّ
بزرگوارش به پايان رسد، در سقيفه اجتماع كردند و حقّ پدر گرامىاش را غصب نمودند.
انحراف و
كج روى از مسير حقّ به همين جا ختم نشد، بلكه اين گام نخست بود؛ حوادث تلخ و
دردناك، يكى پس از ديگرى مانند غصب «فدك»، محروم كردن بنىهاشم از «خُمْس»، اذيّت
و آزار دختر پيامبر (ص)، تغيير احكام و قوانين اسلام و ... در جامعه اسلامى رخ
مىنمود و قلب حسّاس و لطيف اين گل باغ رسالت را جريحهدار مىكرد؛ ولى او چارهاى
جز صبر و بردبارى نداشت. تنها برخى از اوقات كه مصلحت ايجاب مىكرد، مخالفت خويش
با اوضاع حاكم را گوشزد مىفرمود تا تصوّر نكنند كه اهل بيت رسولاللّه (ص) هم مهر
تأييد بر حكومت حاكمان زدهاند و نيز مردم در جريان موضع آنان قرار گيرند. اينك دو
نمونه:
1- روزى
«عُمَر» بر منبر «رسول اللّه (ص)» سخنرانى مىكرد. امام حسين (ع) وارد شد و بدون
توجه به سخنرانى خليفه، بالاى منبر رفت و خطاب به وى فرمود: «پايين بيا ...
از منبر
پدرم، پايين بيا و به منبر پدر خودت برو!.» [1]