نام کتاب : زندگانی امام حسین نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 20
«عمر»
از سخن امام حسين (ع) مبهوت ماند و ندانست چه بگويد؛ ناچار گفت: پدرم منبرى نداشت.
خليفه در پى آن بود كه بفهمد چه كسى اين سخن را به امام (ع) آموخته است؛ از اين
رو، پس از آنكه امام (ع) را به منزل خويش برد و از آن حضرت دلجويى كرد، پرسيد:
«چه كسى
اين سخن را به تو آموخت؟» فرمود: «به خدا سوگند از كسى نياموختهام.» [1]
2-
«ابوذر»، صحابى بزرگوار و مبارز رسول خدا (ص) از سوى «عثمان» محكوم به تبعيد به
«رَبَذَه» شد. هنگام بردن به محل تبعيد با آنكه از سوى خليفه بدرقه كردن وى، ممنوع
اعلام شده بود، امام حسن و امام حسين (ع) در كنار پدرشان او را بدرقه كردند و با
سخنان خود موضع معترضانه او را در برابر دستگاه تأييد كرده و او را به صبر و
پايدارى در اين راه سفارش نمودند.
امام
حسين (ع) «ابوذر» را به عنوان عمو خطاب كرد و فرمود:
«عمو
جان! خداوند قادراست كه وضع كنونى را دگرگون سازد، و خدا هر روزى دست اندر كار
چيزى است. اين قوم دنياى خود را از تو باز داشتند و تو دين خود را از آنان. راستى
كه تو چه بىنيازى از آنچه تو را محروم ساختند، و آنان چقدر به آنچه تو آنها را
محروم ساختى نيازمندند. پس از خدا صبر واستقامت بخواه و از حرص و بىتابى به او
پناه ببر كه صبر، از دين و كرم است. نه حرص، روزى را پيش مىاندازد و نه بى تابى
اجل را به تأخير مىافكند.» [2]
ب- در دوران زمامدارى پدر
امام
حسين (ع) در دوران پنج ساله حكومت اميرمؤمنان (ع) ياور راستين پدر در اداره شئون
سياسى، اجتماعى، فرهنگى ونظامى جامعه اسلامى بود. او در بسيج نيروها به سوى جبهه
نبرد نقش حسّاس و تعيين كنندهاى داشت. سخنان جذّاب و شور انگيز او چنان در مردم
اثر مىگذاشت كه با همه تجهيزات وامكانات خود، رهسپار جبهههاى نبرد مىشدند.
امام (ع)
در جنگهاى «جَمَل»، «صِفّين» و «نهروان» همراه اميرمؤمنان (ع) بود؛ ولى به وى
اجازه رويارويى با دشمن داده نمىشد. على (ع) در باره علّت اين امر مىفرمود:
[1] -
الاصابه، ج 1، ص 333 و مقتل خوارزمى، ج 1، ص 145