نام کتاب : زندگانی امام حسین نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 54
فرمانده
نيروهاى دشمن كه از شهامت و دلاورى «مسلم» شگفتزده شده و با فزونى كشتههاى خويشاز
دستيابى به وى نوميد گشته بود از «عُبَيْداللّه» كمك طلبيد و پيغام فرستاد:
«گمان
دارى مرا به سوى بَقّالى كوفى و يا فردى از «جرامِقَه حيره» [1] فرستادهاى؟ در
حالى كه من با شمشيرى برّان از شمشيرهاى «محمّدبن عَبْداللّه» روبه رو هستم.»
«مسلم»-
علىرغم آنكه جراحاتى بر پيكرش وارد آمده بود- همچنان به پيكار ادامه مىداد و هر
لحظه صحنه بر دشمن تنگ مىشد و شمار كشتگانش فزونى مىيافت.
نيروهاى
دشمن ناگزير بر فراز بام خانه برآمدند و با پرتاب سنگ و آتش زدن چوب و پرتاب به سوى
«مسلم» سعى كردند او را از پاى درآورند.
«مسلم»
چون چنين ديد بر آنان تاخت و جنگ را به بيرون خانه كشاند.
دشمن كه
همه تدابير و نقشههاى خود را براى دستگيرى و ياقتل «مسلم» بى ثمر ديد، دست به
ترفندى ديگر زد. «پسراشعث» خطاب به «مسلم» فرياد برآورد: تو در امانى، بى جهت خود
را به كشتن نده.
«مسلم»
كه از نيرنگ بازى و پيمان شكنى آنان آگاه بود با بى اعتنايى به امان نامه «پسر
اشعث»، به پيكار خود ادامه داد و رجز خواند:
«من
سوگند خوردهام كه آزاد كشته شوم، هر چند مرگ را ناگوار مىدانم ... هر مردى روزى
با سختى و رنج روبه رو خواهد شد، ومن بيم آن دارم كه شما دروغ بگوييد، يا مرافريب
دهيد.»»
دشمن از
هر سو او را به محاصره گرفت، تشنگى طاقت فرسا و جراحات فراوان از توان «مسلم»
كاسته بود. در اين هنگام فردى از پشت با نيزه بر او حمله كرد. «مسلم» نقش بر زمين
شد و اسير گرديد. [5]
[1] -
گروهى از ايرانيان بودند كه در صدر اسلام به موصل هجرت كردند «ر. ك. تاج العروس، ج
6 (غ - ق) ص 305.»
[2] - در
«رياض المصائب، ص 266 تعداد نيروهاى كمكى پانصد نفر ذكر شده است