نام کتاب : زندگانی امام حسین نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 62
حسين بن
على (ع) را پذيرفتيم و او را دعوت كرديم، با نمايندهاش بيعت نموديم و قول هر نوع
همكارى را به وى داديم ولى او ما را به بىوفايى و دروغگويى متّهم كرد و خواسته ما
را نپذيرفت.
از مكّه تا كربلا
كاروان
حسينى راه عراق را در پيش گرفت. «عمروبنِسعيد» اميرو مدير حج از سوى حكومت،
هنگامى كه باخروج امام (ع) از مكّه، نقشه خود رانقش بر آب ديد و توطئهاش براى
ترور آن حضرت با شكست مواجه شد، بىدرنگ گروهى را به فرماندهى برادرش «يَحيى» براى
مقابله با امام (ع) و باز گرداندن او به مكه به تعقيبش فرستاد. [1] امام (ع) حاضر
به بازگشت نشد و كار به درگيرى و تازيانه كشيدن بر روى يكديگر منجر شد.
سرانجام
«يَحْيى» ناكام به سوى «مكّه» بازگشت و امامحسين (ع) به راه خود ادامه داد. [2]
در طول مسير و در هر يك از منازل حوادثى روى داد كه به مهمترين آنها اشاره
مىكنيم.
امام (ع)
در منزل «صِفاح» با «فَرَزْدَقَ» شاعر- كه از عراق عازم مكّه بود- ديدار كرد و از
اوضاع عراق جوياشد. «فَرَزْدَق» گفت: «دلهاى آنان با توست ولى شمشيرهايشان با يزيد
....» امام (ع) سخن او را تصديق كرد و فرمود:
«تمامى
كارها به دست خداست و او هرچه بخواهد انجام مىدهد.» [4]
[1] - بعضى نوشتهاند: اين اقدام حاكم حجاز صورى بود
و او تصميم جدّى به بازگرداندن امام 7 به مكّهنداشت؛ زيرا امام (ع) بدون هيچ
مزاحمتى، روز روشن مكه را ترك كرد. هدف حاكم حجاز دور كردن امام (ع) از مكّه و از
كنار پيروان وهوادارانش بود تا در بيابان بر وى بتازد. از اين رو، بعدها بنىهاشم،
يزيد را متّهم كردند كه عمّال وى كارى كردند كه آن حضرت از مكّه خارج شود. «ر. ك.
حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص 54 و التاريخ السياسى للدّولة العربيّه، ج 2، ص
72.»
[2] - انساب الاشراف، ج 3، ص 163 و تاريخ الطبرى، ج
5، ص 385
[3] - موضعى است بين «حُنَيْن» و «مكّه» معجم
البلدان، ج 3، ص 412.»