نام کتاب : زندگانی امام حسین نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 68
آمدهام،
اگر بر نظر خود ثابت هستيد، اطمينان بدهيد كه به پيمان خود پايبند يد و اگر از
آمدن من كراهت داريد از همان راهى كه آمدهام باز مىگردم.»
كوفيان
كه در پاسخ سخنان منطقى امام (ع) چيزى براى گفتن نداشتند، ناچار سكوت كردند. امام
(ع) به نماز ايستاد. «حُرّ» و سپاهش به آن حضرت اقتدا كردند. پس از اقامه نماز هر
گروهى به اردوگاه خويش بازگشت. [1]
نماز عصر
نيز مانند نماز ظهر خوانده شد. پيشواى هدايت و جهاد براى دوّمين بار به ارشاد
كوفيان پرداخت:
«مردم!
اگر تقوا را پيشه كنيد و حقّ و اهل آن را بشناسيد، خدا از شما بيشتر خشنود مىشود.
ما اهل بيت محمّد (ص) هستيم و براى زمامدارى شما از اين مدّعيان دروغين وستم پيشه
سزاوارتريم. اينك اگر از آمدن ما ناخشنود و درنادانى نسبت به حقّمان راسخ هستيد و
نظرتان غيراز آن چيزى است كه در نامههايتان نوشته بوديد، از همين جا بر مىگردم.»
كوفيان،
سكوت كردند. تنها «حرّ» دروغى را سر هم كرد: «من از اين نامهها كه تو مىگويى
اطّلاعى ندارم.» وقتى امام (ع) دستور داد خورجين نامههارا آورده و در جلو «حرّ»
به زمين ريختند، او، ناچار لحن سخن را عوض كرد: «من جزو دعوت كنندگان نيستم، من
مأمورم كه تو را به كوفه نزد عبيداللّه ببرم.»
امام (ع)
فرمود: «مرگ به تو از اين كار، نزديكتر است.» [2] آنگاه به ياران خود دستور داد
آماده حركت باشند، و چون همه سوار شدند فرمود: «باز گرديد!»؛ ولى «حرّ» راه را
برامام (ع) بست، و سرانجام، پس از گفتگويى كه بين دو فرمانده سپاه رخ داد امام (ع)
پيشنهاد «حُرّ» را مبنى بر آنكه راهى را در پيش گيرد كه نه به سوى كوفه رود ونه به
سوى مدينه، پذيرفت. [3]
از
برخوردها وسخنان «حرّبن يزيد» با امام حسين (ع) بر مىآيد كه وى نسبت به خاندان
پيامبر (ص) علاقمند بوده و به حسب و نسب و شخصيّت حسينبن على (ع)