نام کتاب : زندگانی امام حسین نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 82
عمرسعد
نيز به آرايش نيروهاى خود پرداخت و براى هر قسمت از لشكر فرماندهى تعيين كرد. [1]
يزيديان
براى به نمايش گذاردن قدرت نظامى خود، در اطراف اردوگاه سپاه حقّ به حركت در آمدند
و شايد قصد محاصره اردوگاه را داشتند؛ ولى وقتى با خندق و شعلههاى آتش درون آن
مواجه شدند و اين تاكتيك به دور از انتظار را ديدند ناچار به جنگ روانى پرداختند.
«شمر» فرياد زد: «اى حسين! آيا پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز، در سوختن به آتش
دنيا شتاب كردهاى؟» امام (ع) پاسخ داد: «تو براى آتش جهنّم سزاوارترى.»
«مُسلِمِ
بنِ عُوْسَجَه» اجازه خواست تا با تيرى كار اين جرثومه فساد وشرّ را بسازد.
امام (ع)
فرمود: «دوست ندارم شروع كننده جنگ باشم.» [2]
آغاز نبرد
امام
حسين (ع) براى اتمام حجّت نهايى «عمرسعد» را احضار كرد و به او فرمود:
«اى
عمر! تو مرا مىكشى وگمان مىكنى كه ناپاكِ ناپاك زاده تو را برحكومت «رى» و
«گرگان» خواهد گمارد سوگند به خدا، بدين آرزو نخواهى رسيد. اينك آنچه مىخواهى
بكن! پس از من روز خوشى- نه در دنيا و نه درآخرت- نخواهى ديد. گويا مىبينم كه سرت
را در «كوفه» بر سر نى كرده، بچهها آن را سنگ مىزنند.»
«عمر»
خشمگين شد ورويش را از امام (ع) باز گردانيد و خطاب به يارانش فرياد برآورد: چرا
معطّليد؟ همگى بر او يورش بريد كه لقمهاى بيش نيست. سپس به پرچمدارش دستور داد
پرچم را پيش آورد. خود نيز پيش آمد و تيرى در چله كمان نهاد و به سوى لشكر
امامحسين (ع) رهاساخت و گفت: «نزد اميرگواهى دهيد كه من نخستين كسى بودم كه به
سوى حسين تير انداختم.» سپس تمامىسپاهيانش جبهه حق را تيرباران كردند؛ به گونهاى
كه همه ياران امام (ع) مورد اصابت تير قرار گرفتند.! [3]