نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 146
مأمون به
مقام وزارت رسيد؛ علاوه بر آن كه فرماندهى ارتش نيز به وى واگذار شد. روى اين جهت
لقب «ذوالرياستين» گرفت.
فضل نه
تنها تمايل شيعى نداشت، بلكه چون برمكيان [1] نسبت به امام رضا (ع) و خاندان
پيامبر (ص) دشمنى مىورزيد و با ولايتعهدى حضرت رضا (ع) مخالف بود و همراه برادرش
سهل سعى مىكرد مأمون را از اين كار بازدارد. شيخ مفيد مىنويسد:
مأمون
زمانى كه تصميم به ولايتعهدى امام رضا (ع) گرفت فضل بن سهل را احضار كرد و او را
در جريان تصميم خود گذاشت و دستور داد برادرش حسن را نيز در جلسه مشورتى فراخواند.
حسن بن سهل در سخنان خود سعى در بزرگ و خطرناك جلوهدادن اين امر نمود و مأمون را
از پيامدهاى سوء بيرون كردن خلافت از خاندان بنىعباس برحذر داشت. ولى مأمون بر
تصميم خود جدّى بود .... وقتى فضل و حسن چنين ديدند دست از ستيزهجويى برداشته
تسليم شدند. [2]
فضل در
دوران ولايتعهدى نيز همواره در صدد توطئه و اخلال عليه امام رضا (ع) بود او روزى
نزد امام (ع) رفت و پس از ابراز ارادت و اخلاص نسبت به آن گرامى، پيشنهاد قتل
مأمون و به عهده گرفتن خلافت را به امام (ع) داد.
هدف او
از اين پيشنهاد كينهتوزانه هموار ساختن راه كشتن امام و خالى كردن ميدان براى خود
بود.
پيشواى
هشتم كه از نيّت پليد او آگاهى داشت و مىدانست كه هدف او از اين پيشنهاد جز دسيسه
و توطئه چيزى نيست. وى را مورد سرزنش قرار داد و از نزد خويش راند، سپس نزد مأمون
رفت و او را از آنچه فضل گفته بود آگاه ساخت و به وى سفارش كرد كه از فضل ايمن
نباشد. [3]
امام (ع)
با اين اقدام هشيارانهاش هم زمينه تهمت دروغينى را به خود از ناحيه فضل و
[1] -
شيخ صدوق مىنويسد: برمكيها آشكارا نسبتبه خاندانپيامبر (ص) دشمنى مىورزيدند
(عيوناخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 246)