نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 147
مأمون
منتفى ساخت و هم موقعيت فضل را نزد خليفه متزلزل و مأمون را نسبت به وى بدگمان
كرد.
فضل به
اين اندازه بسنده نكرد، بلكه از هر فرصتى براى محدود كردن امام (ع) و منزوى ساختن
آن حضرت بهره مىجست. گماردن جاسوسى به نام «هشام بن ابراهيم» بر امام- تا ضمن
كنترل فعّاليتها و ارتباطات آن حضرت، مانع رسيدن مردم به حضور او گردد- و نيز
تحريك مأمون به بازگرداندن امام (ع) از اداى نماز عيد و ... همه دليل آن است كه وى
نه تنها ميانه خوبى با امام (ع) نداشته بلكه پيوسته به خاطر موقعيتى كه آن حضرت
نزد مأمون و مردم داشته است بر او رشك مىبرده و درصدد ضربهزدن به او بوده است.
اظهار
تمايل او به اهلبيت در بعضى موارد صرفاً براى فريفتن ديگران و رسيدن به اهداف شوم
خود بوده است؛ از اين رو امام رضا (ع) پيوسته توطئههاى او را برملا مىكرد و خود
را در جبهه مخالف او قرار مىداد.
اگر فضل
تمايلات شيعى داشت و نفوذش در دستگاه خلافت به حدى بود كه مىتوانست مأمون را
وادارد كه از تخت سلطنت خود- كه براى دستيابى به آن برادر خود را كشته بود- به سود
ديگرى به زير آيد، پس چرا از اين نفوذ براى بازداشتن مأمون از رفتارهاى غيرانسانى
وى نسبت به امام رضا (ع) استفاده نكرد؟ چرا جلوى مأمون را كه دستور داده بود امام
را از راه كوفه و قم نياورند تا مردم فريفته او نشوند، نگرفت؟ چرا در برابر
تهديدهاى مأمون نسبت به امام (ع) كه در صورت نپذيرفتن ولايتعهدى كشته خواهى شد،
نايستاد؟ چرا وقتى مأمون دانشمندان و متكلمان را از نقاط مختلف براى مجاب كردن
امام (ع) و شكست دادن آن حضرت به مركز حكومت خود فراخواند، وى از نفوذ خويش به سود
امام (ع) استفاده نكرد؟ چرا ... و ....
علاوهبرهمه
اينها خود مأمون در سخنى به صراحت اين نظريه را ردّ مىكند. ريانبنصَلْت
مىگويد: بيشتر مردم بر اين باور بودند كه جريان ولايتعهدى حضرت رضا (ع) بر اثر
تدبير فضل بن سهل است. اين سخن به گوش مأمون رسيد. در دل شب مرا احضار كرد و
نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 147