responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 170

برگيرى و بر ديگرى بپوشانى و اگر از آن تو نيست، جايز نيست چيزى را كه از تو نيست به من واگذار كنى.

مأمون پاسخى در برابر منطق امام (ع) نداشت، ناچار به زور متوسل شد و گفت:

«ناگزير از پذيرفتن اين امر هستى!» امام (ع) فرمود: «با ميل و رغبت هرگز چنين كارى نمى‌كنم». [1]

مأمون هر چه كوشيد امام (ع) را به پذيرش خلافت وادار سازد موفق نشد. او اصرار مى‌كرد و امام (ع) انكار. فضل بن سهل در پايان يكى از اين جلسات، از موضع سرسخت حضرت رضا (ع) به شگفت آمد و خطاب به مردم گفت:

امر شگفتى ديدم! ديدم امير مؤمنان، مأمون امر خلافت را به (امام) رضا واگذار مى‌كند ولى رضا (عليه السّلام) در پاسخ مى‌گويد: من طاقت چنين امرى و توان انجام آن را ندارم. هرگز خلافت را تباه شده‌تر از اين نديده بودم. [2]

پاسخ به دو پرسش‌

در اين جا دو پرسش مطرح است:

1- آيا مأمون در پيشنهاد واگذارى خلافت جدّى بود؟

2- چرا امام رضا (ع) پيشنهاد خلافت را نپذيرفت؟

پاسخ پرسش نخست: با توجه به دلائل و شواهد فراوان، پاسخ منفى است. چگونه ممكن است مأمونى كه براى دستيابى به خلافت، برادر، بسيارى از حاميان و حتّى فرماندهان نظامى و وزراى خود را كشت و شهرهاى زيادى را ويران كرد و هزاران نفر را بى‌خانمان ساخت، به اين سادگى از آن دل بشويد و آن را به فردى خارج از خاندان عباسى و سرسخت‌ترين دشمن آنان واگذار كند؟

آيا باور كردنى است كه اين همه كوششها و اقدامات و به تعبير صحيح‌تر، جنايات، در


[1] - مناقب، ج 4، ص 362 و عيون اخبار الرّضا (ع)، ج 2، ص 151

[2] - مناقب، ج 4، ص 363

نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 170
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست