نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 171
راه
مصلحت امت بوده و بدين خاطر صورت گرفته است كه وى مىخواسته ميدان را براى كسى كه
از خود او شايستهتر به خلافت است باز كند؟
آيا عقل
مىپذيرد كه دلسوزى او به حال امّت اسلامى بيشتر از فرزند پيامبر (ص) باشد؟ چرا كه
آن حضرت از پذيرش خلافت خوددارى ورزيد ولى مأمون تا مرز تهديد امام (ع) به قتل نيز
براى وادار كردن او به پذيرش خلافت پيش رفت.
آيا
واقعاً مأمون در انتقال خلافت به اهلش تا آن حدّ حرص داشت كه حاضر بود اگر امام آن
را نپذيرد او را بكشد؟!
سخنان
مأمون در پاسخ ريان بن صلت و همچنين عباسيان معترض كه پيش از اين يادآور شديم [1]
و موضعگيريهاى خصمانه او عليه امام رضا (ع) و ... همه گواه آن است كه وى نه تنها
در صدد واگذارى خلافت به فرزند پيامبر (ص) نبود و نه تنها به مصلحت امت
نمىانديشيد، بلكه چون وجود امام رضا (ع) و بسط و گسترش مذهب تشيع به معناى اعم
آن- چه تشيعى كه اماميّه قائلند و چه تشيعى كه زيديّه معتقد بودند- را بزرگترين
خطر براى سلطنت خود مىديد در صدد برآمد تا از هر راه و به هر وسيلهاى شده اين
مانع را از سر راه حكومت خود بردارد؛ و گر نه او، اگر در پيشنهاد خود جدّى بود
مىتوانست امام (ع) را همان گونه كه به پذيرش وليعهدى مجبور كرد بر قبول خلافت نيز
مجبور نمايد.
هدف
مأمون از پيشنهاد خلافت به امام پيش از پيشنهاد وليعهدى- كه هدف اصلى او بود- اين
بود كه وى مىخواست با اين پيشنهاد، زمينه و دستاويزى براى تحميل ولايتعهدى بر آن
حضرت فراهم كند؛ زيرا آنچه مىتوانست تحقق بخش آرزوهاى مأمون- كه در درس هفدهم
خاطرنشان ساختيم- باشد قبول ولايتعهدى از سوى امام رضا (ع) بود نه پذيرش خلافت؛ و
چون مىدانست براى امام (ع) در آن شرايط، پذيرش خلافت- بدون آمادگى قبلى و گردآورى
نيروهاى مؤمن و فداكار در زمينههاى گوناگون- غير ممكن است، با آسودگى خاطر نسبت
به پيشنهاد خود اصرار مىورزيد.