نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 174
تشريفاتى
خواهد داشت.
در اين
صورت، امامرضا (ع) در پيش روى خود دو راه بيشتر نداشت: مقاومت در برابر مأمون و
تحمل تمامى پيامدهاى آن، و يا واگذارى خلافت به او و سر در فرمان وى نهادن.
راه
نخست، اقدامى انتحارى بود كه بدون دستيابى به نتيجه مطلوب، جان امام (ع) و ياران
وفادارش را در معرض خطر جدّى قرار مىداد.
راه دوّم
نيز زيانهاى جبرانناپذيرى براى امام و امت اسلامى در پى داشت؛ زيرا پذيرش آن به
معناى ناديده گرفتن اهداف امامت و به فراموشى سپردن آمال و آرزوهاى امّت اسلامى
بود، همان چيزى كه مأمون مىخواست و با تمام توان براى دستيابى به آن مىكوشيد. [1]
از آنچه
گفته شد اين نتيجه گرفته مىشود كه حضرت رضا (ع) هر چند واجد شرايط رهبرى و هدايت
جامعه بود و از اين ناحيه هيچ مانعى بر سر راه قبضه كردن حكومت توسط آن گرامى وجود
نداشت، ليكن شرايط به دست گرفتن حكومت براى آن حضرت فراهم نبود و مردم براى تحمل
حكومت مورد نظر امام (ع) آمادگى لازم را نداشتند.
علاوه بر
آن كه مأمون نيز در پيشنهاد خود جدّى نبود و به هيچ وجه قصد كنارهگيرى از قدرت را
نداشت.
در پايان
اين بحث اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه خوددارى امام (ع) از پذيرفتن
خلافت به معناى بازگرداندن آن به مأمون و شايسته دانستن وى نيست. زيرا آن حضرت در
مناسبتهاى مختلف از جمله در گفتگويى كه با مأمون بر سر اين مسأله داشت به اشاره،
شايستگى او را براى اين مقام نفى كرد.
[1] -
برگرفته شده از: الحياة السّياسيّة للامام الرضا (ع)، ص 286-297
نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 174