نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 188
امام (ع)
اين حقيقت را به افراد ديگرى نيز كه با آن حضرت ديدار مىكردند گوشزد مىنمود.
مخول سجستانى مىگويد:
هنگام
ورود پيك مأمون براى بردن حضرت رضا (ع) به خراسان من در مدينه بودم. امام (ع) براى
وداع با رسول خدا (ص) وارد مسجد شد ... من نزد آن حضرت رفتم و پس از سلام به او
تبريك گفتم.
امام (ع)
فرمود: مرا زيارت كن؛ زيرا من از جوار جدّم بيرون مىروم و در غربت مىميرم و در
كنار هارون دفن خواهم شد. [1]
حضرت
جواد (ع)- كه بنا به نقلى همراه پدر خود در سفر به مكّه بود- با مشاهده طواف پدر
ناراحت و افسرده در گوشهاى نشست. امام (ع) پس از فراغت از طواف نزد فرزندش رفت و
از او خواست برخيزد تا بروند. حضرت جواد گفت:
توان
برخاستن ندارم. چگونه برخيزم در حالى كه مىبينم بگونهاى با كعبه وداع مىكنى كه
گويى هيچگاه به سوى آن بازنخواهى گشت. [2]
اين
سياست حساب شده امام (ع) علاوه بر توجه دادن همگان به اين كه اين اقدام دستگاه
خلافت، نسبت به آن حضرت يك توطئه است و او از اين توطئه آگاهى كامل دارد، همه
كسانى را كه طبق نقشه مأمون مىبايست نسبت به پيشواى هشتم به خاطر پذيرفتن پيشنهاد
او، بدبين مىشدند، در لحظات نخستين اين سفر به طبيعت اين اقدام و اهداف شومى كه
فراسوى آن بود، بدگمان كرد و دلشان را از كينه مأمون لبريز ساخت.
2- همراه نبردن هيچ يك از بستگان خود
علىرغم
آن كه مأمون از امام رضا (ع) خواسته بود هر كس از اعضاى خانوادهاش را كه مايل است
با خود همراه بياورد، به تنهايى رهسپار مرو شد و حتّى تنها پسر خود حضرت جواد (ع)
را همراه نبرد. با آن كه موقعيّت ايجاب مىكرد او را با خود ببرد. زيرا از