نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 215
سيزده
موردى كه شيخ صدوق ذكر كرده است اشاره مىكنيم.
ابوطالب،
حسين بن عبدالله طايى مىگويد: از ابو منصور بن عبدالرّزاق شنيدم كه به حاكم طوس-
معروف به بيوردى- مىگفت: آيا فرزندى دارى؟ او گفت: ندارم. ابو منصور گفت: چرا به
مشهد الرّضا (ع) نمىروى و از خداوند طلب فرزند نمىكنى؟ من در كنار قبر آن حضرت
از خداوند حاجتهايى خواستهام كه خداوند همه آنها را برآورده است.
حاكم طوس
مىگويد: من به حرم مطهّر امام رضا (ع) رفتم و در كنار قبر شريفش از خداوند فرزندى
خواستم. پروردگار به من پسرى عنايت كرد.
من نزد
ابو منصور رفتم و به او گفتم: خداوند در مشهد حضرت رضا (ع) دعاى مرا اجابت كرد و
به من فرزندى بخشيد و مرا گرامى داشت. [1]
ابو نصر
نيشابورى مىگويد:
دچار
بيمارى سختى شدم به حدّى كه از سخن گفتن بازماندم. تصميم گرفتم به زيارت امام رضا
(ع) بروم و از خدا بخواهم بيمارىام را بهبودى بخشد و زبانم را بگشايد.
پس از
تشرف به حرم و زيارت حضرت رضا (ع) دربالاى سرش دو ركعت نماز گزاردم. آن گاه به
سجده رفتم و در سجده بسيار تضرّع و زارى نمودم و از صاحب قبر خواستم كه از من نزد
خداوند شفاعت كند كه خداوند مرض مرا بهبودى بخشد و گره زبانم را بگشايد.
در سجده
به خواب رفتم. در خواب ديدم قبر شكافت و مردى كامل و گندمگون از آن بيرون آمد و
نزديك من قرار گرفت و گفت: اى ابو نصر! بگو لا اله الّا اللّه.
به اشاره
به او فهماندم كه زبانم بسته است.
در اين
هنگام فرياد زد: مگر منكر قدرت خداوند هستى! بگو: لا اله الّا اللّه. پس از اين
زبانم باز شد و گفتم: لا اله الّا اللّه و بدين ترتيب (به بركت امام رضا (ع))
سنگينى و لكنت زبانم بطور كامل از بين رفت و من راحت شدم. [2]
زيارت
حقيقت
زيارت حضور «زائر» در مشهد «مَزور» و تجليل و تكريم اوست.