نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 42
نداده است؛ امام مركب خود را برايم فرستاد، رختخواب مخصوص
خويش را برايم گسترد و من در ملافه او خوابيدم، و متكاى خود را برايم نهاد. هيچ يك
از ياران ما به اين شرف، نائل نشده است.
در همين
حال كه امام (ع) با من نشسته بود و من در دلم اين سخنان را مىگذراندم، به من
فرمود: اى احمد! اميرمؤمنان (ع) روزى به عيادت زيد بن صوحان كه مريض بود رفت. زيد
به واسطه آن به مردم فخر مىكرد. مبادا نفس تو، تو را به فخر بكشد! در برابر خدا
فروتنى كن.
على بن
موسى (ع) با اين رهنمود اخلاقى، بزنطى را- كه ممكن بود از اين موقعيّت، دچار غرور
و خودخواهى شود- از آلودگى به گناه و خودستايى برحذر داشت و او را از فرو افتادن
در دام نفس امّاره نجات داد.
احمد بن
عمر حلبىّ مىگويد:
در مِنى
خدمت امام رضا (ع) رسيدم و عرض كردم: ما خانواده بخشش و خوشى و نعمت بوديم. خدا
همه آنها را گرفت، تا آنجا كه اينك محتاج كسانى شدهام كه نيازمند ما بودند.
امام (ع)
فرمود: اى احمد بن عمر، چه حال خوبى دارى!
گفتم:
فدايت شوم! حال من چنان بود كه خبر دادم.
فرمود:
آيا دوست دارى بر حالتى باشى كه اين جبّاران هستند و حال و وضعيّت آنان را داشته
باشى و دنياى پر از طلا از آن تو باشد؟
گفتم:
نه، يابن رسول اللّه.
امام (ع)
خنديد و فرمود: از همين جا بازمىگردى، چه كسى حالش از تو بهتر است؟ در دست تو
صنعت (و هنرى) است كه آن را به دنيايى پر از طلا نمىفروشى، آيا بشارتت دهم؟
گفتم:
آرى، يابن رسول اللّه، خداوند مرا به تو و پدرانت شاد كند .... [2]
وقتى وضع زندگى و معيشت انسان خوب نباشد، گاهى جنبههاى
معنوى و ارزشهاى والا را فراموش مىكند و دنيا در نظرش جلوهگر مىشود. امام رضا
(ع) براى پيشگيرى از