responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 81

راوى، آزاد شده امام كاظم (ع):

همراه گروهى در محضر امام رضا (ع) بوديم كه به بيابان خشك و بى‌آبى رسيديم. تشنگى بر ما غلبه كرد، چندانكه نزديك بود همه ما با چارپايانمان بر اثر تشنگى هلاك شويم.

حضرت رضا (ع) فرمود: به فلان محل برويد. در آن جا آب خواهيد يافت. ما بدانجا رفتيم و با چشمه آبى مواجه شديم. همگى از آن آب نوشيديم؛ حيواناتمان را نيز سيراب كرديم.

هنگام كوچ از آن منزل، امام فرمود بار ديگر، كنار آن چشمه برويد. چون بدان سوى رفتيم اثرى از چشمه نديديم. [1]

4- مفتضح كردن دشمنان‌

هنگامى كه مأمون، امام رضا (ع) را وليعهد خود قرار داد، و او را خليفه بعد از خود معرفى كرد، اطرافيان و درباريان از اين وضع، ناراحت شدند، زيرا مى‌ترسيدند خلافت از خاندان بنى عباس خارج شده در ميان فرزندان فاطمه (ع) قرار گيرد. بدين جهت، اين گروه، كينه حضرت را به دل گرفتند.

روش امام رضا (ع) اين بود كه هر گاه نزد مأمون مى‌رفت، اطرافيان و درباريان بر او سلام كرده، پرده‌ها را برايش بلند مى‌كردند تا وارد مجلس مأمون شود.

گروه كينه توز با يكديگر قرار گذاشتند پس از اين هر گاه امام خواست وارد مجلس مأمون شود از وى روى بگردانند و پرده را برايش بالا نزنند.

هنگامى كه مخالفان، نشسته بودند امام رضا (ع) وارد شد. آنان بدون اختيار برخاستند و بر آن حضرت سلام كردند و همچون گذشته پرده‌ها را بالا زدند تا امام (ع) وارد مجلس شود.

پس از آن كه آن حضرت در جايگاه خود قرار گرفت، آن جماعت، همديگر را سرزنش كردند و گفتند: اين بار كه خواست بيايد از جاى خود حركت نكرده، پرده‌ها را بالا نخواهيم زد.


[1] - عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 234

نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 81
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست