عرض كردم: چرا، اى سرورم! تو حجت خدا بر بندگانش هستى و من (از عقيده باطل قبلىام) به سوى خدا توبه مىكنم.
سپس به آهو فرمود: به چراگاهت برو. آهو در حالى كه قطرات اشك از چشمانش سرازير بود خود را به امام (ع) ماليد و فريادى بركشيد.
حضرت فرمود: آيا مىدانيد چه مىگويد؟ گفتيم: خدا و فرزند پيامبرش داناترند. فرمود:
مىگويد: مرا فراخواندى اميد آن داشتم كه از گوشت من بخورى. از اين رو (با خوشحالى) اجابت كردم؛ ولى هنگامى كه فرمان رفتن دادى مرا اندوهگين ساختى! [1]
[1] - اثبات الهداة، ج 3، ص 301