نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 102
«اى كاش من كهنه حيضى بودم و اين مسؤوليت را به گردن
نمىگرفتم! آيا شيرينى و مزه آن را براى بنىاميه بگذارم و گناهش را خود بردارم و اهلش
(شايستگان براى حكومت) را مانع شوم؟
هرگز چنين مباد و من از آن بيزارم.» «1»
با توجه به اين موضعگيريهاى او، احتمال مسموم كردن او
توسط سران بنى اميه تقويت مىشود چه اينكه چنين افكارى براى بنىاميه خطرناك بود.
مروان بن حكم
با مرگ معاوية بن يزيد، حكومت از آل ابوسفيان خارج شد.
وقتى خبر مرگ يزيد به مكه رسيد، سپاه شام محاصره مكه را رها كرده و با امويهاى حجاز
به سوى شام رهسپار شدند. مردم از آن وقت با عبدالله بن زبير بيعت كردند و اخبار اين
بيعت در سراسر جهان اسلام منتشر شد و بسيارى از بزرگان مناطق مختلف به ابن زبير متمايل
شدند و حكومت بنى اميه به سوى اضمحلال و انقراض مىرفت كه با دخالت حصين بن نمير و
عبيدالله بن زياد، بالاخره بنى اميه با مروان بن حكم بزرگ بنى اميه بيعت كردند و بدين
صورت خلافت از فرزندان ابوسفيان به فرزندان مروان انتقال يافت.
مروان وقتى خلافت را به عهده گرفت درصدد حذف رقباى خود-
خالد بن يزيد و عمروبن سعيد كه به عنوان وليعهد با آنان بيعت شده بود- بر آمد و با
طرحهايى آنان را از صحنه كنار زد و مردم را به بيعت با فرزندان خود- عبدالملك و عبدالعزيز-
فرا خواند.
مرگ مروان: مروان در رمضان سال 65 هجرى مُرد و مدت خلافت
او كمتر از يك سال بود. «2» گفتهاند وقتى مروان، خالد بن يزيد را از خلافت كنار زد
خالد، به او اعتراض كرد. مروان كه بران تحقير خالد قبل از آن با مادرش ازدواج كرده
بود، با توصيف خوشپذيرى مادرش او را كوچك و احمق شمرد و خالد كه اين تحقير برايش گران
بود به مادر گلايه برد و مادرش ناراحت شده و با كمك كنيزانش مروان را خفه كرد. «3»
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 102