responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 170

عبدالملك پرسيد:

«اين كيست كه پيشاپيش ما طواف مى‌كند و به ما بى‌اعتنا است؟»

ظاهراً عبدالملك براى حفظ موقعيت، خود را به تجاهل زده است. چون قبلًا در مدينه با امام بوده و او را مى شناخته است). وقتى گفتند كه او على بن الحسين است، امام را احضار كرد و گفت:

«اى على بن الحسين من كه قاتل پدرت نيستم، چرا پيش ما نمى‌آيى؟»

امام فرمود:

«قاتل پدرم با عملش دنياى خود را خراب كرد و آخرتش را هم پدرم خراب مى‌كند و تو هم اگر دوست دارى مثل او باشى، باش.»

عبدالملك:

«منظورم اين بود كه بيا و از دنياى ما بهره بگير.»

امام ردايش را پهن كرد و گفت:

«خدايا حرمت و موقعيت اوليايت را به او نشان ده.»

ناگاه رداى امام پر از دُرّهاى درخشان شد و امام خطاب به عبدالملك گفت:

«كسى كه چنين مقامى نزد خدا داشته باشد چه احتياجى به دنياى شما دارد.» «1»

يك بار ديگر عبدالملك امام را به شام احضار كرد. حضرت را در غل و زنجير كردند و به سوى شام حركت دادند. امام در بين راه به قدرت امامت خود را از قيد و بند آزاد كرد و نزد عبدالملك حاضر شد و با تندى به او گفت: مرا با تو چه كار؟

عبدالملك گفت: پيش ما بمان.

نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 170
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست