نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 217
اول اينكه بردگان خود را فرزند مىناميد و با لفظ «يا
بُنىّ» اى پسرم آنان را صدا مىزد تا اعلام كند كه در نظر او بردۀ مسلمان و
حرّ مسلمان هر دو برادرند، برخلاف ديگران كه بردگان را از حيوان هم پستتر مىشمردند.
دوم اينكه آنان را به گناهى تنبيه نمىكرد بلكه گناهان
آنان را در طول سال مىنوشت و در آخر ماه رمضان آنان را جمع مىكرد و گناه هر كس را
بر او مىخواند و از او اقرار و اعتراف مىگرفت و از او مىخواست كه همانطور كه امام
او را مىبخشد، او هم از خدا بخشش امام را طلب كند. بعد آنان را آزاد مىكرد و جايزه
كافى مىداد. و با اين روش آنان را رهين عفو و كرم و بزرگوارى خود مىساخت.
سوم اينكه مال كافى در اختيار آنان قرار مىداد تا بعد
از آزادى براى بدست آوردن لقمۀ نانى تن به ذلّت و خوارى ندهند.
چهارم اينكه با بعضى از همين كنيزان آزاد شده ازدواج مىكرد
و برخلاف رسوم آن روز جامعۀ عربى اين كار را سنت رسول خدا و كارى نيك و پسنديده
مىشمرد و با اين عمل به موالى ارزش و شخصيت مىداد.1
نتيجه اين روش كريمانه اين بود كه بعد از مدتى كم، گروه
كثيرى از موالى پيدا شدند كه دوستدار، حامى و مدافع امام بودند. يك بار وقتى امام از
مسجد خارج شد، مردى به او جسارت كرد و گروهى از موالى بر او هجوم بردند ولى امام آنان
را منع كرد.
و وقتى عبدالله بن زبير در مكه بر آل ابوطالب سخت گرفت
و آنان را در شعب ابوطالب محاصره كرد، گروهى از سياهان (بردگان آزاده شده) در مدينه
بر عليه ابن زبير اجتماع و تظاهرات كردند كه يكى از آنان غلام عبدالله بن عمر بود.
ابن عمر او را صدا زد، او در حالى كه شمشيرش را كشيده بود گفت:
«به خدا قسم ما اجتماع كردهايم تا شما را از باطلتان
به سوى حقّمان برگردانيم.»2
مجموعه برخورد حساب شده امام با بردگان، سبب شد كه بسيارى
از آنان مؤمن