responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 54

سلك اسرا در آمدند.

شب را در آن بيابان در كنار اجساد شهداء و خيمه‌هاى نيم سوخته، آواره و بى‌سر پناه به سر آوردند و روز بعد بر گردن آن حضرت كه از شدت مريضى لاغر و ناتوان شده بود، غل و جامعه «1» انداختند و بر شترى چموش و بى جهاز سوار كردند و چون مريض بود و نمى توانست خود را بر پشت شتر نگاه دارد، هر دو پاى او را زير شكم شتر بستند و به سوى كوفه حركت دادند. «2» اسرا را از كنار قتلگاه عبور دادند. امام سجاد نگاهى به اهل حرم كرد كه اسير دشمنان بر شترها سوار و به سوى شهرها روان بودند و نگاهى به قتلگاه كرد، شاميان كشته‌هاى خود را دفن كرده بودند «3» و پدرش امام حسين، برادران، عموها و عموزادگان و ديگر ياران پدر با بدنهاى پاره پاره بر روى خاك افتاده بودند. اندوه اين صحنه‌ها بر سينه او سنگينى كرد و بُغض گلويش را فشرد و اشكها از چشم جارى شد و نزديك بود جان ببازد كه عمه‌اش زينب متوجه شد و به ناله فرياد برآورد:

«اى برادرزاده، اى بازماند جدّ، پدر و برادرم چه مى‌شود كه (از شدت غم و اندوه) مى‌خواهى قالب تهى كنى؟!»

امام فرمود:

«چگونه بى‌تابى نكنم و حال آنكه همه اهل‌بيتم در خون خويش غلطيده و برهنه در بيابان بر خاك خوابيده‌اند، نه كفن شده‌اند و نه دفن گرديده‌اند، نه كسى بر بالاى سر شان به عزا نشسته و نه كسى بدانان نزديك مى‌شود. گويا خانواده‌اى از اهل ديلم و خزر هستند.»

حضرت زينب برادر زاده را تسليت گفت و دلدارى داد كه اين عهد پيامبر با جدّ، عمو و پدرت بوده و به زودى جماعتى آنان را دفن خواهند كرد و نام و نشان آنان تا قيامت بر خلاف خواست ستمكاران اوج خواهد گرفت. «4»

نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 54
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست